کوتاه سخن: در نتیجهٔ کوششهای مردانه و بخردانهٔ یکسال و نیم دو سید و همدستان ایشان، مشروطه در ایران پیدا شده، ولی یک تکان دیگری میخواست که آن را روان گرداند و پیش برد، و این تکان را تبریز بگردن گرفت که با یک جنبش ناگهانی، آخرین امید درباریان را از میان برد، و آواز کوشندگان تهران را بهمه جا رسانید. ما میباید داستان تبریز و جنبش آنرا جداگانه نویسیم، و اینست این گفتار را در اینجا بپایان میرسانیم. لیکن پیش از آنکه خامه را بزمین گزاریم میباید باز چند سخنی از حبلالمتین برانیم. دارندهٔ این روزنامه نمونهٔ روشنیست از کسانیکه نان خوردن را با کوشش در راه توده در هم آمیزند، یا بهتر گویم کوشش در راه توده را دستاویز نان خوردن گیرند، و چون اینگونه کسان در ایران بسیارند ما برای نشان دادن زشتی کار ایشان، این یکی را دنبال میکنیم. گذشته از آنکه میخواهیم همهٔ بدیها و نیکیها را، در زمینهٔ جنبش مشروطه خواهی، تا آنجا که میتوانیم باز نماییم.
این روزنامه که بپاس پولهای عینالدوله، آن دشمنیهای پست نهادانه را با کوشندگان مینموده، چون روتر آگاهی از افتادن عینالدوله داده خود داری نتوانسته و چنین نوشته: «آنچه را که مخبر روتر و اخبارات خارجه دربارهٔ خلع شاهزاده عینالدوله اتابک و صدر اعظم نوشته، مقرون بصواب نیست. شاهزاده را از صدارت خلع نکردند. چنانکه موثقاً اطلاع داریم از چندی باین طرف مکرر شاهزاده استعفا از صدارت داده قبول نمیشد، این دفعه چون علماء و اصلاحخواهان هم مخالف بودند، استعفای ایشان را دولت قبول کرد، نه اینکه ایشان را خلع کردند».
از آنسوی چون دیده کار از آنجا گذشته، از این زمان، آغاز کرده که دلبستگی بمشروطه از خود نشان دهد، و بلکه به این اندازه بس نکرده براهنماییها پرداخته، و پیاپی گفتارها نوشته که چنین کنید و چنان کنید، و در این میان خواسته پردهپوشیها بزشتکاری خود کند و
چنین وانموده که «آگهی نگاران» دروغ مینوشتند. بیشرمانه تر از