بدینسان دوباره شورش خوابید، و چون بنظامنامه دستینه نهاده شده بود در تهران ببرگزیدن نمایندگان «شصتگانه» آغاز کردند. دولت ایران بشمار دولتهای مشروطه در آمد و روزنامههای مصر و هند و اروپا گفتارها در این باره نوشتند.
لیکن دربار هنوز از ایستادگی نومید نگشته و اندیشهٔ رام شدن نمیداشت. اینست چگونگی را بشهرها آگاهی نمیدادند. در تهران این همه داستانها رو داده بود در تبریز و رشت و مشهد و اسپهان و شیر از و کرمان، مردم چیزی نمیدانستند. جلوگیری از تلگراف بحال خود میبود. مشیرالدوله جانشین عینالدوله شده و همان رفتار او را میکرد. از این جا دانسته میشد عین الدوله تنها نمیبوده و دیگرانی – یا بهتر گویم: دست های دیگری – هم کار میکردهاند و جلو توده را میگرفتهاند.
دستخط های شاه که میبایست در همه جا بدیوارها چسبانیده شود نشده، و برگزیدن نمایندگان که میبایست در همه جا آغازد نیاغازیده، و شهرها بیکبار ناآگاه میماندند. در تهران مشروطه داده شده و مجلس چندگاهه باز گردیده، ولی در شهرها همچنان آیین خود کامگی بکار بسته میشد. روزنامههای اروپا از شورش ایران و از مشروطه آن سخن میراندند ولی در تبریز و دیگر شهرها که روزنامه میبود یک آگاهی در این باره نمیتوانستند داد.
پیدا بود که دولت گردن نگزارده و بر آنست که اگر تواند، این دستگاه را از تهران نیز بر چیند. کوشندگان این را نمیدانستند و بفیروزی خود شادکام گردیده به برگزیدن نمایندگان میکوشیدند. شاه همچنان دلبستگی بقانون و مجلس مینمود، و کسانی را از شاهزادگان و دیگران که نمی خواستند همراهی در کار نمایند، نکوهش میکرد، و بارها میگفت که از درون دل با پیشآمد همراه است، ولی نتیجهای از این گفتار و کردار او دیده نمیشد، و پیداست که رشتهٔ کار ها تنها در دست او نمیبود.