برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۶۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

که دلش بحال کشور و مردم بسوزد و از آنسوی گمان نمیرفت که معنی جنبش توده و زیان آن را بدستگاه خودکامگی آینده خودش نداند، بویژه با داشتن آموزگاری همچون شاپشال. پس بهر چه این همراهی را مینمود؟..

داستان آنست که چون عین‌الدوله خواسته بوده او را از ولیعهدی بردارد، از آن هنگام کینه سختی با وی میداشت و این زمان فرصت جسته تنها بر انداختن او را می‌خواست و با کوشندگان تنها در این یک زمینه همراه میبود.

در تبریز، در این هنگام، آگاهی درستی از پیش آمدهای تهران نمیبود، و جز برخی چیزها که در نامه‌های کسانی نوشته شده بود آگاهی بآنجا نمیرسید. زیرا چنانکه گفتیم دولت از تلگراف جلو میگرفت. ولی ولیعهد که از چگونگی نیک آگاه میبود، علمای بزرک شهر را که حاجی میرزا حسن مجتهد و امام جمعه و میرزا صادق و حاجی میرزا محسن و ثقةالاسلام میبودند به پیش خود خواند، و دانسته نیست با آنان چه گفتگو کرد که واشان داشت بتلگرافخانه رفتند، و نخست تلگرافی بنام هم‌آوازی با علمای کوچنده بشاه فرستادند، و چون پاسخی رسید که گمان میرفت از شاه نباشد دوباره تلگراف درازی فرستادند و سپس تلگرافی بقم بعلماء کردند، و پس از همه تلگرافهایی بعلمای شهرهای دیگر فرستاده و آنان را بهم آوازی واداشتند . پس از دو سه روز تلگرافی هم خود ولیعهد بپدرش فرستاد. شاه روز ششم مرداد (هفتم جمادی‌الثانی) بعلمای تبریز و بولیعهد پاسخ داد، و نیز در همان روز بود که عین‌الدوله را از کار برداشت، و چون خواست محمد علی میرزا نیز همین میبود دیگر خاموش گردید و علما را نیز خاموش گردانید. ما برخی از آن تلگرافها را در اینجا میآوریم:

تلگراف علمای تبریز بشاه

عرض حضور مبارک پادشاه اسلام پناه خلدالله سلطانه - دستخط مبارک

۱۵۷