برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۵۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از اینسوی با دو سید و همدستان ایشان نیز همراهی مینموده. شیخ زین‌الدین نیز چنین گناهی میداشته. دولت میخواسته اینان را دستگیر گرداند و اینان دانسته بسفارتخانهٔ عثمانی پناهیده و بمیانجیگری سفیر زینهار از شاه گرفته بودند.

این یک داستان، درس آموز مردم گردید که آنان نیز بیک سفارتخانه‌ای پناهند، و چون عثمانیان سپاه بمرز فرستاده و این زمان دشمنی با ایران پیدا کرده بودند و دولت روس خود از مشروطه دور، و این زمان با توده خود در کشاکش میبود، ناگزیر سفارت انگلیس را برگزیدند. انگلیسیان در مشروطه خواهی پیشگام گردیده و باین نام در همه جا شناخته میبودند.

در کتاب آبی مینویسد: در نهم جولای که دو روز پیش از کشته شدن سید عبدالحمید میبود بهبهانی نامه بسفیر نوشت و یاوری او را در خواست نمود. سفیر پاسخ داد که دولت انگلیس یاوری بکسانی نتواند کرد که رفتارشان با دولت خود دشمنانه است. روز شانزدهم جولای که از تهران بیرون رفتند باز نامه‌ای نوشت بدینسان: ما علما و مجتهدان چون نمیخواهیم کار بخونریزی کشد از شهر بیرون میرویم، ولی از شما خواستاریم که در این کوشش با بیدادگری، همراهی از ما دریغ ندارید.

پیداست که خواست بهبهانی از یاوری و همراهی که از سفیر انگلیس در میخواسته جز این نبوده که سفیر میانه ایشان با شاه میانجی باشد و پیامهای آنان را بخود شاه رساند، چنانکه در زمان بودن در عبد العظیم، این درخواست را از سفیر عثمانی کرده بودند، و راز کار اینست که مظفرالدینشاه خود خواهان قانون و مجلس میبود، ولی عین‌الدوله و وزیران دیگر ببهانهٔ اینکه «یکی از همسایگان نیرومند ما با مشروطه دشمن است و با تودهٔ خود بر سر آن در کشاکش میباشد و این از سیاست دور است که ما در ایران مشروطه بدهیم»، جلو شاه را گرفته و او را خاموش میگردانیدند. نیز باو میگفتند: «ما اگر امروز مشروطه

دهیم فردا هم جمهوری خواهند و شاه را از میان بردارند». با این بهانه‌ها

۱۵۱