برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

و از عین‌الدوله پیامهای نهانی بکسانی میآوردند. خواست او این بود که پراکندگی بمیانه اندازد، و دیگران را از بهبهانی جدا گردانیده و ازو کینه جوید. ولی کاری نتوانست و علماییکه میبودند گوش ببیم و نوید او ندادند و از بهبهانی جدا نگردیدند.

در تاریخ بیداری از شیخ محمد رضای قمی نام میبرد که عین‌الدوله پیام باو فرستاده نویدها میداد که از مسجد بیرون آید، و او مردانه ایستادگی نشانداد و نوید را نپذیرفت و بهبهانی دانسته بر او سپاس گزارد.

بدینسان پا می‌فشردند، ولی خود کار دشوار گردیده و میبایست چاره‌ای کنند. امروز چنین پیشنهاد نمودند: «یا عدالتخانه را بر پا کنید، یا ما را بکشید و بدیگران کاری ندارید، و یا بما راه دهید از شهر بیرون رویم» پس از آمد و رفت میانجیان، دولت سومین را پذیرفت و شاه دستخطی بیرون داد که آقایان آزادانه بهر کجا که میخواهند بروند. اینان گفتند: بعتبات خواهیم رفت و باین نام از شاه پرک خواستند و شب دوشنبه یکساعت از شب رفته از مسجد پراکنده شدند، و هر یکی با بستگان و خویشان بخانه‌های خود بازگشتند که بسیج رفتن کنند، بدینسان داستان مسجد آدینه بپایان رسید.

حبل‌المتین در اینجا هم بدگهری نموده و یک گفتاری نوشته سراپا بیشرمی. بجای آنکه پیش آمد را بنویسد، و اگر هم بکوشندگان هواداری نمینماید ننماید و داستان را چنانکه رو داده بود برشته نوشتن کشد، داستان را بیکبار پوشیده داشته و از کوشندگان نامی نبرده، و در گفتار تنها بزشت نویسی و دروغ بندی بس کرده. پیداست برادرش سید حسن آن را از تهران فرستاده بوده و میباید گفت: نویسنده همه هوش خود را در راه بدگهری بکار برده. در آغاز گفتار میگوید: «چون قومی را جهالت دامنگیر، و ملتی را سفاهت و نادانی گریبان گیر گردد، خیر خویش ندانند، و بالقاء شبهات مغرضین

حرکات وحشیانه کنند، و سخنان مجنونانه گویند. معلوم است چنین قوم

۱۴۷