برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چنین باز نمود که گره کار، از همین دیدار، باز خواهد شد. شادروان طباطبایی گفتهٔ او را پذیرفت، و شبانه در تاریکی بخانهٔ عین‌الدوله رفت، و دو تن تنها با هم نشستند و بسخن پرداختند. عین الدوله قرآن خواست، و بآن سوگند خورد که «من با مقصود شما حاضرم و قول میدهم که بهمین زودی مجلس تشکیل گردد. من خیال شما را مقدس میدانم، و تا کنون که مسامحه کردم خواستم موانع را از جلو بردارم. اینک بشما قول میدهم که همین چند روزه عدالتخانه صحیح بر پا شود...»

طباطبایی، باین سوگند و پیمان، دلگرم گردیده بازگشت . ولی در بیرون نشانی از این نوید دیده نشد، و در همان روزها، داستان نشست باغشاه پیش آمد که دانسته شد همه آن سخنان دروغ بوده.

نشست در باغشاه در این هنگام مظفرالدینشاه در باغشاه می‌نشست. عین‌الدوله روز سه‌شنبه دهم اردی‌بهشت نشستی در آنجا برپا کرد، و از وزیران درباره عدالتخانه و بکار بستن دستخط شاه سکالش خواست. چنانکه گفتیم عین‌الدوله هیچگاه نمیخواست گردن بدرخواستهای کوشندگان بگزارد. گذشته از آنکه نمیخواست رشتهٔ فرمانروایی خودکامانه را از دست دهد، چون خود مرد کم دانشی میبود، از قانون و مجلس و اینگونه اندیشه‌ها میرمید، و آنها را دشمن میداشت. این بود پافشاری در نپذیرفتن درخواستها میکرد. چیزیکه هست نمیخواست همه گناه بگردن او باشد و میخواست کسانی را نیز همباز گرداند. این نشست برای آن بود و از پیش به برخی وزیران سفارشها شده بود.

عین‌الدوله سخن را چنین آغاز کرد: «همه میدانید که اعلیحضرت پادشاه دستخط عدالتخانه را بیرون داده. من اگر چه دستور داده‌ام نظامنامهٔ آن را نوشته‌اند و اینک بپایان میرسانند، ولی خود ایستادگی نشان داده‌ام، و کنون چون ملایان دست بر نمیدارند و شبنامه‌ها مینویسند، شما ببینید آیا بهتر است که دستخط را بکار بندیم، یا ملایان را نومید گردانیم و با نیروی دولتی پاسخ دهیم؟..»

باشندگان همه خاموش ماندند. دوباره گفتگو را بمیان آورده پرسید.

۱۱۱