برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۰۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

که از شهر بکوچند، و خود اندیشهٔ بسیار بخردانه و بجایی میبود، و بدینسان زیان شکست را از خود دور گردانیدند و دوباره نیرو گرفتند. ولی تا کی توانستندی در آنجا ماند؟.. طباطبایی و بهبهانی نیک میدانستند که اگر ماندنشان در آنجا بیشتر باشد، بسیاری از کوچندگان دلسرد و نومید گردند و رو بپراکندگی آورند. زیرا هر یکی از آنان خانه و فرزندان خود را گزارده، و از کار و پیشهٔ خود دست کشیده، و بامید پیشرفتی همراهی نموده بودند، و همینکه اندک نومیدی بدلهای ایشان راه یافتی نماندندی و بازگشتندی. در راه رهایی توده از جان گذشتن و بسختیها شکیبیدن، در دلها جا نگرفته، و چنین جانفشانی از مردم چشم نتوانستندی داشت. جز از دو سید و چند تن دیگری، از روی بینش و آهنک نمیکوشیدند. در چنین پیش‌آمدها پیشوایان باید همراهان را کم کم پیش برند، و بیش از اندازهٔ توانایی بکوشش بر نیانگیزند.

تنها پیروان نبودند، به برخی از پیشروان دلگرمی نمیشد داشت. در تاریخ بیداری داستان شگفتی از سید احمد برادر طباطبایی و پسرانش می‌آورد. میگوید: امامجمعه پیام فرستاد که کسانیکه رازداران شما می‌باشند و شبها لحاف بروی شما می‌اندازند، آگهی از کارهاتان بما میرسانند، باین دوستان خود دلگرم نباشید، از این پیام او آقایان بمدیرالذاکرین بدگمان گردیدند و او را از میان خود بیرون کردند، و سپس مدیرالذاکرین داستان درازی، از پیوستگی که میانه عین‌الدوله و سید احمد طباطبایی و پسرانش میبوده، نوشته که در تاریخ بیداری همهٔ آنرا آورده، و ما چون از راست و دروغ آن آگاه نمیباشیم، در اینجا نمیآوریم، ولی این پیداست که بدگمانیهایی در میان بوده است، و ما نوشتیم که چون عین‌الدوله کسی را بنمایندگی از کوچندگان خواست، و آنان سید احمد را برگزیدند، و او رفت و چیزهایی با عین‌الدوله نهاد، علماء نهادهٔ او را نپذیرفتند.

با این بد گمانیها، جای ایستادگی بیشتر نمیبود، و بهتر و بخردانه‌تر همین بود که کوچ را تا اینجا که آمده بود، بیک نتیجه‌ای رسانند، و آبرومندانه بشهر باز گردند، و این زمان به نتیجه‌ای بالاتر از «عدالتخانه»

۱۰۲