برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۰۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

«عدالخانه» پیش از آنکه دوباره رشته تاریخ را بدست گیریم، می‌باید چند سخنی در اینجا برانیم: «عدالتخانه» چیست؟. چرا علماء آنرا میخواستند؟.. چنانکه دیده میشود، عدالتخانه» همانست که امروز «عدلیه» مینامند. اداره‌ای که در آن، داورانی بدادخواهیهای مردم رسند و داوری نمایند. این اداره مگر نمیبود؟.. سپس هم، این چه ارزشی میداشت که یکدسته از سران علماء، برای درخواست آن، از شهر کوچند و آن آسیبها را بخود هموار گردانند؟.. در اینجا چند چیز را میباید دانست:

نخست: در آنزمان در ایران «عدلیه‌ای» نمیبود. راست است در میان وزارتخانه‌ها یکی را هم باین نام میخواندند و در همین زمان که گفتگو میداریم، نظام الملک «وزیر عدلیه» نامیده میشد. ولی چنانکه همهٔ کارها، از روی خودکامگی بودی، در این «عدلیه» نیز کارها از راه خودکامگی انجام گرفتی، و هر چه خواستندی گفتندی و بکار بستندی. اینکه جدایی میانه توانا و ناتوان و دارا و نادار نگزارند و دادگرانه رسیدگی نمایند، در آن عدلیه شناخته نبودی. راست است که آنزمان انبوه مردم، کمتر نیاز بعدلیه داشتندی، زیرا کمتر به بیدادگری گراییدندی. و از آنسوی بیشتر گفتگوها با دست ملایان و ریش سفیدان و سران کویها بپایان آورده شدی. ولی گاهی نیز بیدادگرانی، از درباریان و دیگران پیدا شدندی، و دست بدارایی مردم باز کردندی، و در این هنگام بودی که نیاز بیک دادگاه افتادی، و این در ایران نمیبود. اینست آقایان در میان درخواستهای دیگر خود، بودن چنین اداره‌ای را هم میخواستند و آن را دربایست میشماردند.

دوم: دولت برای برپا کردن «عدلیه» بدانسان که خواست علماء میبود، ناگزیر شدی که قانونی بگزارد، و این خود گامی در راه قانونی شدن کشور میبود و کوشندگان را بخواستی که میداشتند نزدیکتر میگردانید.

سوم: چنانکه دیدیم کوشندگان از ناگزیری بعبدالعظیم پناهیدند. امامجمعه با آن کار خود، شکستی باینان داده، و بیم میرفت که دنبالهٔ آن گرفته شود، و شادروان طباطبایی برای خویشتنداری چنین اندیشید

۱۰۱