برگه:TaranehayeKhayyam.pdf/۸۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ذرات گردنده

۵۷

  از تن چو برفت جان پاک من و تو،  
  خشتی دو نهند بر مغاک من و تو؛  
  و آنگه ز برای خشت گور دگران،  
  در کالبدی کشند خاک من و تو.  

۵۸

  هر ذره که بر روی زمینی بوده است،  
  خورشید رخی، زهره جبینی بوده است،  
  گرد از رخ آستین به آزرم فشان،  
  کان هم رخ خوب نازنینی بوده است.  

۵۹

  ای پیر خردمند پگه‌تر بر خیز،  
  وان کودک خاک بیز را بنگر تیز،  
  پندش ده و گو که، نرم نرمک می‌بیز،  
  مغز سر کیقباد و چشم پرویز!