این برگ همسنجی شدهاست.
۸۵
گردش دوران
۵۰
ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز، | ||||||
از روی حقیقتی نه از روی مجاز؛ | ||||||
یکچند درین بساط بازی کردیم، | ||||||
رفتیم بصندوق عدم یک یک باز! |
۵۱
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود، | ||||||
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود؛ | ||||||
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل، | ||||||
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود. |
۵۲
بر مفرش خاک خفتگان میبینم، | ||||||
در زیر زمین نهفتگان میبینم؛ | ||||||
چندانکه بصحرای عدم مینگرم، | ||||||
ناآمدگان و رفتگان میبینم! |
۵۳
این کهنه رباط را که عالم نام است | ||||||
آرامگه ابلق صبح و شام است، | ||||||
بزمی است که واماندهٔ صد جمشید است، | ||||||
گوریست که خوابگاه صد بهرام است! |