برگه:TaranehayeKhayyam.pdf/۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۴۶
ترانه‌های خیام

میکنند. ولی روح مستقلی که بعد از مرگ زندگی جداگانه داشته باشد نیست. اگر خوشبخت باشیم، ذرات تن ما خم باده میشوند و پیوسته مست خواهند بود، و زندگی مرموز و بی اراده‌ای را تعقیب میکنند. همین فلسفه ذرات سرچشمه درد و افکار غم انگیز خیام میشود. در گل کوزه، در سبزه، در گل لاله در معشوقه‌ای که با حرکات موزون به آهنگ چنگ میرقصد، در مجالس تفریح و در همه جا ذرات بی ثبات و جریان سخت و بی اعتنای طبیعت جلو اوست. در کوزه شراب ذرات تن مهرویان را می‌بیند که خاک شده‌اند، ولی زندگی غریب دیگری را دارند. زیرا در آنها روح لطیف باده در غلیان است.

در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانه‌ای که در ترانه‌هایش میآورد یک صورت عمیق و مرموز بخود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم ... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمیباشد؟ همان کوزه که سابق بر این یکنفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یاد آوری میکند! از اینقرار

کوزه یک زندگی مستقل پیدا میکند که شراب بمنزله روح آنست[۱]:


  1. این گونه تشبیه زیاد در افکار خیام دیده میشود. مثلا در نوروزنامه (ص۴۰) در مورد کمان میگوید: «.. و بیکروی کمان بر صورت مردم نگاشته است از رگ و استخوان و پی و پوست و گوشت، و زه وی چون جان وی بود که بوی زنده است، با جان که از هنرمند بیابد.»