برگه:TaranehayeKhayyam.pdf/۴۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۴۵
خیام فیلسوف

آشکار میکردند و معروف است که عقاید آنها بین نجبای رند دربار شاه محمود رخنه کرده بود.»

اختصاص دیگری که در فلسفهٔ خیام مشاهده میشود دقیق شدن او در مسئلهٔ مرگ است نه از راه نشئات روح و فلسفه الهیون آنرا تحت مطالعه در میآورد، بلکه از روی جریان و استحاله ذرات اجسام و تجزیه ماده تغییرات آنرا با تصویرهای شاعرانه و غمناکی مجسم میکند.

برای خیام ماوراء ماده چیزی نیست. دنیا در اثر اجتماع ذرات بوجود آمده که بر حسب اتفاق کار میکنند. این جریان دایمی و ابدی است، و ذرات پی در پی در اشکال و انواع داخل میشوند و روی میگردانند. ازین رو انسان هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجه ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب بوجود آمده و روح او مانند کالبد مادی است و پس از مرگ نمیماند:

  باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی. (۲۹)  
  چون عاقبت کار جهان «نیستی» است. (۱۴۰)  
  هر لاله پژمرده نخواهد بشکفت. (۴۷)  

اما خیام بهمین اکتفا نمیکند و ذرات بدن را تا آخرین مرحله نشئاتش دنبال مینماید و بازگشت آنها را شرح میدهد. در موضوع بقای روح معتقد به گردش و استحاله ذرات بدن پس از مرگ میشود. زیرا آنچه محسوس است و به تمیز در میآید اینست که ذرات بدن در اجسام دیگر دوباره زندگی و یا جریان پیدا