این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۵
دم را دریابیم
۱۱۵
| وقت سحر است، خیز ای مایهٔ ناز، | ||||||
| نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز، | ||||||
| کانها که بجایند نپایند کسی، | ||||||
| و آنها که شدند کس نمیآید باز! | ||||||
۱۱۶
| هنگام صبوح ای صنم فرخ پی، | ||||||
| بر ساز ترانهای و پیش آور می؛ | ||||||
| کافکند بخاک صد هزاران جم و کی | ||||||
| این آمدن تیرمه و رفتن دی. | ||||||
۱۱۷
| صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم، | ||||||
| وین شیشهٔ نام و ننگ بر سنگ زنیم، | ||||||
| دست از امل دراز خود باز کشیم، | ||||||
| در زلف دراز و دامن چنگ زنیم. | ||||||
۱۱۸
| روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد، | ||||||
| ابر از رخ گلزار همی شوید گرد، | ||||||
| بلبل بزبان پهلوی با گل زرد، | ||||||
| فریاد همی زند که: میباید خورد! | ||||||