این برگ نمونهخوانی نشده است.
–۲۴–
بلاریو رسید و نامه را که بلاریو برای حاکم نوشته بود بر دست پیشخدمتی بنزد حاکم فرستاد.
که مردی خردمند وکاردان بود در نامه خود پرشیا را بنام بالتازار معرفی کرده و بحاکم نوشته بود که من خود میخواستم در محکمه حاضر شوم و برای نجات دادن آنتونی سخنانی که میدانم بگویم لیکن متاسفانه مریض شدم و چون نمیتوانم بیایم بالتازار را که قاضی جوان و باهوشی است بجای خود فرستادم تاعوض من در محکمه گفتگو کند و مطالبی را که باید، اظهار دارد.
حاکم سخت در شگفت ماند که یک قاضی جوان چگونه مدعی و داوطلب نجات آنتونی شده است، و بهر حال او را اجازه ورود داد. پرشیا بنام بالتازار قاضی جوان وارد محکمه شد، و هیچکس از حضار حتی شوهرش باسینو که حاضر بود او را نشناخت