باسینوی عزیزم! کشتیهای من همه غرق شدهاست و من نتوانستم وام یهودی را در موعد ادا کنم، و یهودی اصرار دارد که مطابق شرطی که کردهایم مقداری از گوشت بدن مرا یبرد، و چون محتمل است که انجام این کار بدست یهودی سبب هلاک من شود آرزو دارم که بار دیگر پیش از مرگ ترا ببینم، لیکن اگر تا آن اندازه محبت نداری که خود را بمن برسانی هر کجا هستی خوش باش !
پرشیا چون از مضمون نامه آگاه کردید فریاد برآورد که وقت نشستن نیست، هم اکنون برخیز و بهر شتاب که توانی خود را باین دوست مهربان برسان، من بیست برابر این مبلغ بتو لیرهٔ طلا میدهم، برو و پیش از آنکه در راه دوستی تو موئی ازسر او کم شود وام خود را ادا کن، و بیقین بدان که هرچند در راه تو بیشتر پول خرج کنم دوستیم نسبت بتو بیشتر خواهد شد.
پس برای اینکه باسینو در خرج کردن مال پرشیا مانع قانونی نداشتهباشد مصمم شدند که بیدرنگ ازدواج