پرش به محتوا

برگه:TajereVenisi.pdf/۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۱۶–

که خواهی مرا تربیت کنی، تا امروز من صاحب اختیار خود و مالک این خانه و فرمانده این چاکران و خدمتگاران بودم ولی از این ساعت همه از آن توایم و تو بر همه حاکم و فرمانروائی و من خود را با آنچه دارم با این حلقهٔ انگشتر بتو میسپارم، این بگفت و حلقهٔ طلایی را که نشان زناشوئی است بیاسینو تقدیم کرد.

باسینو از مشاهدهٔ این حال که دختری زیبا و ثروتمند با کمال ادب و مهربانی او را بشوهری پذیرد چنان خوشحال گردید که از شادی در پوست نمی‌گنجید، و همینکه خواست مسرت وامتنان خود را شرح دهد از فرط شرمندگی نتوانست سخن بگوید و با آوازی لرزان و کلماتی بریده‌بریده مراتب عشق و محبتیراکه نسبت بهمسر آیندهٔ خود داشت اظهار نمود و حلقهٔ زنا شویی را بگرفت و در انگشت کرد و قول داد که آنرا هیچگاه از خود جدا نسازد، پرشیا نیز در برابر عهد کرد که نسبت بشوهر آینده خود با وفا و مطیع باشد.

در این مجلس کراتیانو که رفیق باسینو بود و نریسا