بجمیع امتیازات جلیلهٔ ایندولت قویشوکت نایل و فایز کردیده این اوقات بحکمرانی و فرمانفرمائی ایالتین خراسان و سیستان منصوب شده ولی بلافاصله مریض کشته روز دوشنبه دویّم ماه جمادیالاول مقارن ظهر داعی حق را لبّیک اجابت کفته برحمت ایزدی پیوستندسنّ مرحوم شاهزاده شصت و هفت سال
جناب امینالدّوله
جناب میرزا علیخان امینالدوله از مبادی این عهد همایون باقتضای لیاقت فطری و فور عقل و دانش ذاتی در کنف مرحمت خاص بشرف تربیت مخصوص پادشاهی مشرّف و مباهی کردیده سالها منشی مخصوص حضور همایون بودند و از سبک و سلیقه و سرایر و مکنونات خاطر مهر مظاهر همایونی خبرتی بسزا حاصل نمودند تا در سال هزار و دویست و نود بلقب امینالملکی و وزارت رسائل نایل شدند ادارهٔ پُست ممالک محروُسه نیز بجناب معظّم مفوض و از حسن کفایت ایشان مثل ادارهٔ پُست یکی از ممالک فرنک مرتّب و منتظم کردید در سال هزار و دویست و نود پنج که ویکتور امانول پادشاه ایطالیا مرحوم شده اعلیحضرت هومبر پسر پادشاه مرحوم بجای پدر بر سریر سلطنت آن مملکت جلوس نمود و از جانب اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بسمت سفارت مخصوص بدربار دولت ایطالیا و ابلاغ تعزیت از وفات ویکتور اِمانُولِ و تهنیت جلوس اعلیحضرت هُومبر مامور کردیده این خدمت عمده را چنانکه شاید بانجام رسانیدند ادارهٔ دارالشورای دولت و سلطنت تبلیغ فرمایشان همایونی بمجلس شوری نیز بعهدهٔ امانت و لیاقت ایشان تفویض شد وزارت وظایف و اوقاف نیز در سال هزار و دویست نود و هفت ارثاً و استحقاقا مزید سایر مشاغل و اعمال ایشان کردید در سال هزار و دویست و نود و نه بلقب جلیل امینالدّوله که از القاب بزرک ایندولت است ملقب شده و هموارهٔ اوقات خدمات شایستهٔ ایشان مقبول خاطر مبارک و موجب بروز مراحم و الطاف ملوکانه درباره ایشان بوده و هست
بقیهٔ روزنامهٔ سفر خیریّت اثر شاهنشاهی دام ملکه و سلطانه بنمارستاق
روز چهارشنبه هجدهم شعبان صبح سوار شده رفتیم بیورت چهلچشمه حاجبالدّوله سراپرده و دستکاه زده بود از آنجا کذشته رفتیم بالاتر که یورت که یورت قدیمست در چمن بسیار خوبی که کلهای زرد و غیره داشت آفتابکردان زده نهار خوردیم هنوز بقیه زکام و سینهدرد جزئی باقی بود تا عصر در آنجا مشغول خواندن نوشتجات دولتی بودیم عصر مراجعت نموده مقارن غروب رسیدیم سر کوسفندهای خودمان که چوپانها مشغول شیر دوشیدن بودند قدری تماشا کرده وقت اذان وارد منزل شدیم
روز پنجشنبه نوزدهم امروز ازین یورت کوچ بیورت چهلچشمه شد صبح ما رفتیم سر بالای رودخانه در محاذی یورت چشمه قلقلی کنار آب چهل بره توی چمنی بنهار افتادیم بعد از دم چادرهای ایلات که میکذشتیم یهودیهای دستفروش نهاوند را دیدیم که چیت و بعضی اجناس دیکر آورده بایلات میفروختند صبح که سوار میشدم