این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
گر ایشان بمن چند بد کرده اند | وگر دود از ایران برآورده اند | ۱۳۴۵ | ||||
دل من زدرد تو شد پر زدرد | نخواهم از ایشان بکین یاد کرد |
بازگشتن رستم بزابلستان
وز آنجایگه شاه لشکر براند | به ایران خرامید ورستم بماند | |||||
بدآن تا زواره بیآید زراه | بدوآگهی آورد زآن سپاه | |||||
زواره بیآمد سپیده دمان | سپه راند رستم هم اندر زمان | |||||
پس آنگه سوی زابلستان کشید | چو آگاهی ازوی بدستان رسید | ۱۳۵۰ | ||||
همه سیستان پیش باز آمدند | برنج وبدرد وگداز آمدند | |||||
سپه پیش تابوت میراندند | بزرگان بسر خاک بفشاندند | |||||
بریده سمند سرافراز دم | دریده همه کوس وروئینه خم | |||||
چو تابوت را دید دستان سام | فرود آمد از اسپ زرّین لگام | |||||
تهمتن پیاده همیرفت پیش | دریده همه جامه دل کرده ریش | ۱۳۵۵ | ||||
کشادند گردان سراسر کمر | همه پیش تابوت بر خاک سر | |||||
گرفتند تابوت از اشتر بزیر | دریغا چنان نامدار دلیر | |||||
تهمتن بزاری به پیش پدر | زتابوت زر دوز بر کرد سر | |||||
بدو گفت بنگر که سام سوار | درین تنگ تابوت خفتست زار | |||||
ببارید دستان زدو دیده خون | بنالید در داورد رهنمون | ۱۳۶۰ | ||||
تهمتن همی گفت که ای نامدار | تو رفتی ومن مانده خوار وبزار | |||||
همی گفت زال اینت کار شکفت | که سهراب گرز گران برگرفت | |||||
نشانی شد اندر میان مهان | نزاید چند مادری در جهان | |||||
همی گفت ومژگان پر از آب کرد | زبان پر زگفتار سهراب کرد | |||||
چو آمد تهمتن به ایوان خویش | خروشید وبنهاد تابوت پیش | ۱۳۶۵ | ||||
چو رودابه تابوت سهراب دید | دو چشمش روان جوی خوناب دید | |||||
همی گفت زاد این گو سرافراز | زمانی زصندوق سر بر فراز |
۹۳