این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
یکی دشنه بگرفت رستم بدست | که از تن ببرّد سر خویش پست | ۱۲۵۰ | ||||
بزرگان بدو اندر آویختند | زمژگان همی خون فرو ریختند | |||||
بدو گفت گودرز کاکنون چه سود | گر از روی گیتی بر آری تو دود | |||||
تو بر خویشتن گر کنی صد گرند | چه آسانی آید بدآن ارجمند | |||||
اگر هیچ ماندش بگیتی زمان | بماند بگیتی تو با او بمان | |||||
وگر زین جهان آن جوان رفتنیست | بگیتی نگه کن که جاوید کیست | ۱۲۵۵ | ||||
شکاریم یکسر همه پیش مرگ | سر زیر تاج وسر زیر ترگ | |||||
چو آیدش هنگام بیرون کند | وز آن پس ندانیم تا چون کند | |||||
زمرگ ای سپهبد بی اندوه کیست | همی خویشتنرا نباید گریست | |||||
درازست راه وگر کوته است | پراگنده باشیم جون همرهست |
نوشدارو خواستن رستم از کاؤس
بگودرز گفت آن زمان پهلوان | که ای گرد با زور وروشن روان | ۱۲۶۰ | ||||
پیامی زمن نزد کاؤس بر | بگویش که مارا چه آمد بسر | |||||
بدشنه جگرگاه پور دلیر | بریدم که دستم مماناد دیر | |||||
گرت هیچ یاد است کردار من | یکی رنجه کن دل بتیمار من | |||||
از آن نوشداو که در گنج تست | کجا خستگانرا کند تن درست | |||||
بنزدیک من با یکی جام می | سزد گر فرستی هم اکنون زپی | ۱۲۶۵ | ||||
مگر کو ببخت تو بهتر شود | چو من پیش تخت تو کهتر شود | |||||
بیآمد سپهبد بکردار باد | بکاؤس یکسر پیامش بداد | |||||
بدو گفت کاؤس کز پیلتن | کرا آب بیشست از انجمن | |||||
نخواهم که هرگز بدآید بروی | که هستش بسی نزد من آبروی | |||||
ولیکن اگر داروی نوش من | دهم زنده ماند گو پیلتن | ۱۲۷۰ | ||||
شود پشت رستم بنیرو ترا | هلاک آورد بی گمان مر مرا | |||||
اگر یکزمان زو بمن بد رسد | بسازیم پاداش او چون سزد |
۸۹