این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
نهان کرد گیسو بزیر زره | بزد بر سر ترگ رومی گره | |||||
فرود آمد از دژ بکردار شیر | کمر بر میان بادپای بزیر | |||||
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد | چو رعد خروشان یکی ویله کرد | |||||
که گردان کدامند و جنگ آوران | دلیران وکار آزموده سران | ۲۸۰ | ||||
که بر من یکی آزمونرا بجنگ | بگردد بسان دلاور نهنگ | |||||
زجنگ آوران لشکر سرفراز | مر اورا نیآمد یکی پیش باز | |||||
چو سهراب شیر اوژن اورا بدید | بخندید ولبرا بدندان گزید | |||||
چنین گفت که آمد دیگر باره گور | بدام خداوند شمشیر وزور | |||||
بپوشید خفتان وبر سر نهاد | یکی ترگ رومی بکردار باد | ۲۸۵ | ||||
بیآمد دمان پیش گردآفرید | چو دخت کمند افگن اورا بدید | |||||
کمانرا بزه کرد وبکشاد بر | نبد مرغ را پیش تیرش گذر | |||||
بسهراب بر تیز باران گرفت | چپ وراست جنگ سواران گرفت | |||||
نگه کرد سهراب وآمدش ننگ | برآشفت وتیز اندر آمد بجنگ | |||||
سپر بر سرآورد وبنهاد روی | بنزدیک آن دختر جنگجوی | ۲۹۰ | ||||
هم آورد را دید گردآفرید | که برسان آتش همی بر دمید | |||||
کمانرا بزه بر ببازو فگند | سمندش برآمد بر ابر بلند | |||||
سر نیزه را سوی سهراب کرد | عنان وسنان را پر از تاب کرد | |||||
برآشفت سهراب وشد چون پلنگ | چو بدخواه او کرد چاره بجنگ | |||||
عنان برگرائید وبرداشت اسپ | بیآمد بکردار آذرگشسپ | ۲۹۵ | ||||
بدست اندرون نیزهٔ جان ستان | پس پشت خود کرد آنگه سنان | |||||
بزد بر کمربند گردآفرید | زره بر تنش سربسر بر درید | |||||
ززین برگرفتش بکردار گوی | که چگوان بزخم اندر آید بروی | |||||
چو بر زین بپیچید گردآفرید | یکی تیغ تیز از میان برکشید | |||||
بزد تیغ ونیزه بدو نیم کرد | نشست از بر زین وبرخاست گرد | ۳۰۰ | ||||
به آورد با او پسنده نبود | بتابید ازو روی وبرگشت زود |
۴۹