این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
نبشتند نامهٔ بکاؤس شاه | زپیگار واز دشت نخچیرگاه | ۷۷۵ | ||||
وزآن کز دلیران نشد کشته کس | زواره زاسپ اندر افتاد وپس | |||||
بر آن دشت فرخنده بر پهلوان | دو هفته همی بود روشن روان | |||||
سوم هفت نزدیک شاه آمدند | بدیدار فرّخ کلاه آمدند | |||||
چنینست رسم سرای سپنج | یکی زو تن آسان ودیگر برنج | |||||
بر این وبر آن نیز هم بگذرد | خردمند مردم چرا غم خورد | ۷۸۰ | ||||
سخنها برین داستان شد ببن | چنان چون برآمد زبالا سخن |
۳۶