این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
چو باد اندر آمد بگرگین رسید | خروشی چو شیر ژیان برکشید | |||||
یکی تیغ زد بر سر اسپ اوی | تگاور زدرد اندر آمد بروی | ۶۸۰ | ||||
چو آن دید کستهم جنگ آزمای | بکردار آتش برآمد زجای | |||||
چو شیر ژیان شد بر پیلسم | برآویخت چون آتش تیز دم | |||||
یکی نیزه زد بر کمربند اوی | گزندی نیآمد به پیوند اوی | |||||
بدست اندرش نیزه چون زد شکست | بینداختش چوب نیزه زدست | |||||
چو آن دید پس پیلسم تیغ تیز | کشید وبیآمد دلی پر ستیز | ۶۸۵ | ||||
یکی نیزه زد بر سر وترگ اوی | ربود از سرش ترگ بر سان گوی | |||||
برهنه سر ونیزه افگند خوار | فروماند بیچاره در کارزار | |||||
چو از میمنه زنگهٔ شاوران | بدید آن دل وزور کنداوران | |||||
بیاری بیآمد بر کستهم | ورا دید از آن گونه گشته دژم | |||||
پذیرفت حمله دلاور نهنگ | درآمد یکی تیغ هندی بچنگ | ۶۹۰ | ||||
زد تیغ وبرگستوان کرد چاک | سر بارکی اندر آمد بخاک | |||||
دلاور بیفتاد ودامن زره | برآورد و زد بر کمرگه گره | |||||
پیاده برآویخت با نامدار | بگرد اندرش همچو شیر شکار | |||||
یکی گرد تیره بر انگیختند | بدآنگه که با هم بر آویختند | |||||
زقلب سپه گیو چون بنگرید | جهان پیش چشم یلان تیره دید | ۶۹۵ | ||||
بغرّید چون رعد بر کوهسار | وبا شیر جنگی گه کارزار | |||||
بیاری بیآمد بر هر سه یار | برآویخت با پیلسم هر چهار | |||||
دلاور نشد هیچ گونه زرنگ | میان دلیران درآمد بجنگ | |||||
گهی تیغ زد گاه گرز گران | چنین تا فرو ماند دست سران | |||||
چو پیران بقلب سپه بنگرید | برادر بر آن جای بیچاره دید | ۷۰۰ | ||||
بیاری برآمد برش تازیان | خروشان وجوشان ونعره زنان | |||||
چنین گفت با گیو کای نامدار | شمارا هنر نیست در کارزار | |||||
که با نامداری بکردار شیر | شده جنگجو چار گرد دلیر |
۳۲