این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
تهمتن بلبلها برآورده کف | تو گفتی که بستد زخورشید تف | |||||
برانگیخت اسپ وبرآمد خروش | برآنسان که دریا برآید بجوش | |||||
سپر در سر وتیغ هندی بمشت | از آن نامداران دو بهره بکشت | |||||
نگه کرد افراسیاب از کران | چنین گفت با نامور مهتران | |||||
که گر تا شب این جنگ هم زین نشان | میان دلیران و گردنکشان | ۶۶۰ | ||||
بماند نماند سواری بجای | نبایست کردن برین رزم رای | |||||
برزم دلیران ایران شدیم | سگالش گرفتیم وشیران شدیم | |||||
کنون دشت روباه بینم همی | سر از رزم کوتاه بینم همی |
رزم پیلسم با ایرانیان
دلیری که بد پیلسم نام اوی | گوی کی نژادی یلی نام اوی | |||||
که ویسه بدش نام فرّخ پدر | برادرش پیران پیروزگر | ۶۶۵ | ||||
در ایران وتوران هم آورد اوی | نبود جز از رستم جنگجوی | |||||
چو بشنید یل پیلسم اینچنین | بر ابرو برآورد از خشم چین | |||||
بشد تیز نزدیک افراسیاب | سرش پر زجنگ ودلش پر شتاب | |||||
چنین گفت با شاه توران که من | دلیر وجوانم ازین انجمن | |||||
چو خاکست پیشم چه طوس دلیر | چه گیو یل آن نامبردار شیر | ۶۷۰ | ||||
چه بهرام وچه زنگهٔ شاوران | گرازه که است او زجنگاوران | |||||
اگر شاه فرمان دهد همچو شیر | میان یلان اندر آیم دلیر | |||||
همه سرورانرا سر از تن بتیغ | ببرّم کنم ماه شان زیر میغ | |||||
کشم افسر نامداران بگرد | سرانشان ببرّم بتیغ نبرد | |||||
بدو گفت شاه ای یل نامدار | تو پیروز بادی بدین روزگار | ۶۷۵ | ||||
برین رزم فرخنده بادت شدن | بپیروزی ونام باز آمدن | |||||
چو بشنید گفتار شاه پیلسم | بغرّید ماننده روئینه خم | |||||
سوی قلب ایران سپه شد چو گرد | چپ وراست زد گرز وتیغ نبرد |
۳۱