پرش به محتوا

برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۲۸۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

کیخسرو

پادشاهی کیخسرو شصت سال بود


آغاز داستان

  سخن راند گویا برین داستان دگر گوید از گفتهٔ باستان  
  که خسرو چگونه نشیند بگاه چگونه فرستد بتوران سپاه  
  گر از بخشش کردگار سپهر مرا زندگی ماند و تازه چهر  
  بمانم بگیتی یکی داستان ازین نامهٔ نامور باستان  
  بپالیز چون برکشد سرو شاخ سر سبز شاخش برآید ز کاخ  ۵
  ببالای او شاد باشد درخت چو بیندش بینادل و نیکبخت  
  دل از روزگارش همی پرورد جهانی ز کردار او بر خورد  
  سزد گر گمانی برد بر سه چیز کزین سه گذشتی چه چیزست نیز  
  هنر با نژادست و با گوهرست سه چیزست و هر سه ببند اندرست  
  هنر کی بود تا نباشد گهر نژاده بسی دیدهٔ بی‌هنر  ۱۰
  گهر آن که از فرّ یزدان بود نیازد ببد دست و بد نشنود  
  نژاد آن که باشد ز تخم پدر سزد کآید از تخم پاکیزه بر  
  هنر آنکه آموزی از هر کسی بکوشی و پیچی ز رنجش بسی  
  ازین هر سه گوهر بود مایه‌دار که زیبا بود خلعت کردگار  
  چو هر سه بیابی خرد بایدت شناسندهٔ نیک و بد بایدت  ۱۵
  چو این چار با یکتن آید بهم بیآساید از درد و از رنج و غم  

۲۸۰