برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۲۸۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

رفتن طوس و فریبرز بدژ بهمن و باز آمدن کام نایافته

  چو خورشید بر زد سر از برج شیر سپهر اندر آورد شب را بزیر  ۱۳۲۵
  فریبرز با طوس نوذر دمان بیآمد بنزدیک شاه جهان  
  چنین گفت با شاه کاوُس طوس کنون با سپه من برم پیل و کوس  
  همان من کشم کاویانی درفش کنم لعل رخشان دشمن بنفش  
  بفرّ فریبرز و زور کیان ببندم کیانی کمر بر میان  
  بدو گفت شاه ار تو آئی ز پیش نگردد شمار ایچ از کم و بیش  ۱۳۳۰
  برای خداوند خورشید و ماه توان یافت پیروزی و دستگاه  
  فریبرز را گر چنینست رای تو لشکر بیآرای و منشین ز پای  
  بشد طوس با کاویانی درفش ز لشکر چهل گرد زرّینه کفش  
  فریبرز کاوُس در قلبگاه بپیش اندرون طوس و پیل و سپاه  
  چو لشگر بنزدیکیٔ دژ رسید زمین همچو آتش همی بر دمید  ۱۳۳۵
  سنانها ز گرمی همی بر فروخت میان زره مرد جنگی بسوخت  
  زمین سربسر گفتی از آتش است هوا دام آهرمن سرکش است  
  سر بارهٔ دژ بد اندر هوا ندیدند جنگ هوا را روا  
  سپهبد فریبرز را گفت مرد سر همنبرد اندر آرد بگرد  
  بتیغ و کمان و بتیر و کمند بکوشد که بر دشمن آرد گزند  ۱۳۴۰
  بپیرامن دژ یکی راه نیست وگر هست از ما کس آگاه نیست  
  میان زیر جوشن بجوشد همی تن بارکی بر فروزد همی  
  تو اندیشه در دل میآور بسی تو نگرفتی این دژ نگیرد کسی  
  بنومیدی از رزم گشتند باز نیآمد بجز رنج و راه دراز  ۱۳۴۵

۲۷۴