این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
رفتن گودرز و طوس پیش کاوُس از بهر پادشاهی
چو بشنید کاوُس گفتار راست | فرستاد کس هر دو آنرا بخواست | |||||
فرستاد از نزد کاوُس شاه | بیآمد بر پهلوان سپاه | |||||
بدو گفت نرم ای جهاندیده شیر | منه زهر برّنده در جام شیر | ۱۲۸۰ | ||||
بنه تیغ و بکشای بند از میان | نباید که این سوی آید زیان | |||||
شما پهلوانان ابی انجمن | بیآئید هر دو بنزدیک من | |||||
بشد طوس و گودرز نزدیک شاه | زبان بر کشادند بر پیش گاه | |||||
چنین گفت طوس ای گرانمایه شاه | که گر شاه سیر آمد از تاج و گاه | |||||
بفرزند باید که ماند جهان | بزرگی و دیهیم و گنج مهان | ۱۲۸۵ | ||||
چو فرزند باشد نبیره کلاه | چرا برنهد برنشیند بگاه | |||||
فریبرز با فرّ و برز کیان | میان بسته دارد چو شیر ژیان | |||||
بدو گفت گودرز کای کم خرد | ترا بخرد از مردمان نشمرد | |||||
بگیتی کسی چون سیاوش نبود | چنو راد و آزاد و رامش نبود | |||||
کنون این جهانجوی فرزند اوست | هم اویست گوئی بچهر و بپوست | ۱۲۹۰ | ||||
گر از تور دارد ز مادر نژاد | هم از تخم شاهی نپیچد ز داد | |||||
بایران و توران چنو مرد نیست | چنان خام گفتار از بهر چیست | |||||
دو چشمت ندیدست چون چهر اوی | چنان برز بالا و آن مهر اوی | |||||
بجیحون گذر کرد و کشتی نجست | بفرّ کیانی و رای درست | |||||
چو شاه آفریدون کز اروند رود | گذشت و بیآورد بکیتی فزود | ۱۲۹۵ | ||||
ز مردی و از فرهٔ ایزدی | ببندد دل و دست و چشم بدی | |||||
دگر کو بخون پدر بر میان | ببندد کمر همچو شیر ژیان | |||||
از ایران بگرداند این رنج و تاب | بود بر کفش هوش افرسیاب | |||||
مرا گفت در خواب فرّخ سروش | که فرّش نشاند از ایران خروش | |||||
چو آراید او تاج و تخت مهان | بر آساید از رنج و سختی جهان | ۱۳۰۰ |
۲۷۲