برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۲۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  در ایوانها گاه زرّین نهاد فرازش همه دیبهٔ چین نهاد  
  بدو گفت کای بانوی بانوان مبادی از اندوه هرگز نوان  
  بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان بره رنج برداشتی  
  کنون شهر ایران سرای تو است مرا رهنماینده رای تو است  ۱۲۱۵
  همه بانوان خواندند آفرین که بی تو مبادا زمان و زمین  

سرشکی کردن طوس از کیخسرو

  یکی کاخ کشواد بد در صطخر که آزادگانرا بدآن بود فخر  
  چو از تخت کاوُس برخاستند بایوان او رفتن آراستند  
  همی رفت گودرز با شهریار چو آمد بدآن گلشن زرنگار  
  باورنگ زرّینش بنشاندند بشاهی برو آفرین خواندند  ۱۲۲۰
  ببستند گردان ایران کمر جز از طوس نوذر که پیچید سر  
  که او بود با کوس و زرّینه کفش هم او را بدی کاویانی درفش  
  از آن کار گودرز شد تیز مغز پیامی بر او فرستاد نغز  
  بدست جهانجوی گیو دلیر که چنگ یلان داشت و بازوی شیر  
  بدو گفت با طوس نوذر بگوی که هنگام شادی بهانه مجو  ۱۲۲۵
  بزرگان و شیران ایران زمین همه شاه را خواندند آفرین  
  چرا سرکشی تو بفرمان دیو نبینی همی فرّ گیهان خدیو  
  اگر سر بپیچی ز فرمان شاه مرا با تو کین خیزد و رزمگاه  
  فرستاده گیوست و پیغام من بدستوریٔ نامدار انجمن  
  بیآید بنزد تو ای پر هنر مپیچان ز گفتار او هیچ سر  ۱۲۳۰
  ز پیش پدر گیو بنمود پشت دلش پر ز گفتارهای درشت  
  بیآمد بطوس سپهبد بگفت که آن رای تو با خرد نیست جفت  
  چو بشنید پاسخ چنین داد طوس که بر ما نه خوبست کردن فسوس  

۲۶۹