برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۲۷۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  بآئین جهانی شد آراسته در و بام و دیوار پرخواسته  
  نشسته بهر جای رامشگران گلاب و می و مشک با زعفران  
  همه یال اسپان پر از مشک و می شکر با درم ریخته زیر پی  
  چو کاوُس کی روی خسرو بدید سرشکش ز مژگان برخ بر چگید  ۱۱۶۵
  فرود آمد از تخت و شد پیش اوی بمالید بر روی او چشم و روی  
  جوان جهانجوی بردش نماز گرازان سوی تخت رفتند باز  
  فراوان ز ترکان بپرسید شاه هم از تخت سالار توران سپاه  
  چنین داد پاسخ که آن بی خرد ببد روی گیتی همی بسپرد  
  سپهبد چه پرسد از آن شوم بخت که مه کام باشد مه تاج و مه تخت  ۱۱۷۰
  پدر را بد آن زارواری بکشت زنان مادرم را بزخم درشت  
  که تا من شوم کشته اندر شکم که او را رهائی مبادار ز غم  
  چو گشتم نم از پاک مادر جدا بکوهم فرستاد آن ناسزا  
  شبان بز و گاومیش و ستور شمردم شب و روز گردنده هور  
  سرنجام پیران بیآمد بکوه مرا برد نزدیک آن کین پژوه  ۱۱۷۵
  بترسیدم از کار و کردار اوی بپیچیدم از خشم و آزار اوی  
  بپرسید چند و مرا چند گفت خرد با هنر کردم اندر نهفت  
  ز سر گر بپرسید گفتم ز پای ز خورد ار بپرسید گفتم ز جای  
  ببردش ورا هوش و دانش خدای مرا بیخرد یافت آن تیره رای  
  چو بیمایه دریافت مغز سرم بنفرین فرستاد زی مادرم  ۱۱۸۰
  اگر ویژه ابری بود درّ بار کشنده پدر چون بود دوستدار  
  بدو گفت کاوُس کای سرفراز جهانرا بتاج تو آمد نیاز  
  که هستی بگوهر ز تخم مهان سزاوار و دانا چو شاهنشهان  
  دگر گفت خسرو بکاوُس شاه که ای شهریار جهاندیده گاه  
  ز گیو ار بگویم بخسرو خبر هر آنچه از وی آمد همه سر بسر  ۱۱۸۵
  شکفت آیدش هست جای شکفت کزین برتر اندازه نتوان گرفت  

۲۶۷