این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
همان ترگ و پرمایه برگستوان | سلیحی که بود از در پهلوان | ۷۶۰ | ||||
در گنج را کرد شاه استوار | براه بیابان برآراست کار |
رفتن فرنگیس با کیخسرو و گیو بایران
چو این کرده شد برنهادند زین | بدآن بادپایان باآفرین | |||||
فرنگیس ترگی بسر بر نهاد | برفتند هر سه بکردار باد | |||||
سران سوی ایران نهادند گرم | نهانی چنان چون بود نرم نرم | |||||
نماند این سخن یک زمان در نهفت | کس آمد بنزدیک پیران بگفت | ۷۷۵ | ||||
که آمد از ایران سرافراز گیو | بنزدیک بیدار دل شاه نیو | |||||
سوی شهر ایران نهادند روی | فرنگیس و شاه و یل جنگجوی | |||||
چو بشنید پیران غمی گشت سخت | بلرزید برسان شاخ درخت | |||||
همی گفت با دل که آمد پدید | سخن هر چه گوشم ز مهتر شنید | |||||
چه گویم کنون پیش افراسیاب | مرا گشت نزدیک او تیره آب | ۷۸۰ | ||||
ز گردان گزین کرد کلباد را | چو نستیهن گرد پولاد را | |||||
بفرمود تا ترک سی صد سوار | برفتند گرد از در کارزار | |||||
چنین گفت پیران بلشکر که هین | نخارید سرها ابر پشت زین | |||||
سر گیو بر نیزه سازید گفت | فرنگیس را خاک باید نهفت | |||||
ببندید کیخسرو شوم را | بد اختر پی او بر و بوم را | ۷۸۵ | ||||
اگر آب بگذارد آن بد نشان | چه آرد بدین مرز و این سرکشان | |||||
سپاهی برین گونه گرد و جوان | برفتند و بیدار دو پهلوان | |||||
فرنگیس با رنج دیده پسر | بخواب اندر آورده بودند سر | |||||
ز پیمودن راه و رنج شبان | جهانجوی را گیو بد پاسبان | |||||
دو تن خفته و گیو با رنج و خشم | براه سواران نهاده دو چشم | ۷۹۰ |
۲۵۰