این برگ همسنجی شدهاست.
دیدن گودرز کیخسرو را بخواب
چنان دید گودرز یکشب بخواب | که ابری برآمد از ابران پر آب | |||||
بر آن ابر پرّان خجسته سروش | بگودرز گفتی که بکشای گوش | ۵۱۰ | ||||
ز تنگی چو خواهی که یابی رها | وزین نامور ترک نرّ اژدها | |||||
بتوران یکی شهریار نوست | کجا نام او شاه کیخسروست | |||||
ز پشت سیاوش یکی شهریار | هنرمنر و از گوهر نامدار | |||||
سرافراز و از تخمهٔ کیقباد | ز مادر سوی تور دارد نژاد | |||||
چو آید بایران پی فرّخش | ز چرخ آنچه خواهد دهد پاسخش | ۵۱۵ | ||||
میانرا ببندد بکین پدر | کند کشور تور زیر و زبر | |||||
بدریای قلزم بجوش آرد آب | نخارد سر از کین افراسیاب | |||||
همه ساله در جوشن کین بود | شب و روز در جنگ بر زین بود | |||||
ز گردان ایران و گردنکشان | نیابد بجز گیو کس زو نشان | |||||
چنینست فرمان گردان سپهر | بدو دارد از داد گسترده مهر | ۵۲۰ | ||||
چو از خواب گودرز بیدار شد | ستایش کنان پیش دادار شد | |||||
بمالید بر خاک ریش سفید | ز شاه جهان دل شده پر امید | |||||
چو خورشید پیدا شد از پرّ راغ | برآمد بکردار زرّین چراغ | |||||
سپهبد نشست از بر تخت عاج | بیآراست ایوان بکرسی ساج | |||||
پر اندیشه دل گیو را پیش خواند | از آن خواب چندی سخنها براند | ۵۲۵ | ||||
بدو گفت فرّخ پی و روز تو | همان اختر گیتی افروز تو | |||||
تو تا زادی از مادر پاک دین | سراسر زمین شد پر از آفرین | |||||
بفرمان یزدان خجسته سروش | مرا روی بنمود در خواب دوش | |||||
نشسته بر ابری پر از باد و نم | جهانرا بشستی سراسر ز غم | |||||
مرا دید گفت این همه غم چراست | جهانی پر از کین ابی نم چراست | ۵۳۰ | ||||
ازیرا که بی فرّ و برزست شاه | ندارد همی راه شاهان نگاه |
۲۳۹