این برگ همسنجی شدهاست.
ٍ
رده برکشید از دو رویه سپاه | بسر بر نهادند از آهن کلاه | ۱۱۰ | ||||
زهر سو برآمد سراسر خروش | زمین آمد از نعل اسپان بجوش | |||||
چو آواز کوس آمد و گرّه نای | فرامرز را دل برآمد ز جای | |||||
درآمد بکردار پیل ژیان | ببازو کمان و کمر بر میان | |||||
بیک حمله ز گردان هزار | بیفگند و برگشت ازو کارزار | |||||
همی شد فرامرز نیزه بدست | ورازاد را پای رفتن ببست | ۱۱۵ | ||||
درفش سپهدار ترکان بدید | چو شیر از میان سپه بر دمید | |||||
برانگیخت از جای شبرنگ را | بیفشرد بر نیزه مر چنگ را | |||||
یکی نیزه زد بر کمربند اوی | که بگسست خفتان و پیوند اوی | |||||
چنان برگرفتش ز زین پلنگ | که گفتی یکی پشّه دارد بچنگ | |||||
بیفگند بر خاک و آمد فرود | سیاوخش را داد چندی درود | ۱۲۰ | ||||
سر نامور دور کرد از تنش | بخون اندر آلود پیراهنش | |||||
چنین گفت کینت سر کین نخست | پراگنده شد تخم و پرخاش رست | |||||
ببوم و برش آتش اندر فگند | همی دود بر شد بچرخ بلند | |||||
یکی نامه بنوشت نزد پدر | ز کار ورازاد پرخاشخر | |||||
که اندر کشادم در کین و جنگ | ورا برگرفتم ز زین پلنگ | ۱۲۵ | ||||
بکین سیاوش بریدم سرش | برانگیختم آتش از کشورش |
لشکر کشیدن سرخه بجنگ رستم
وز آنسو برون شد نوندی براه | بنزدیک سالار توران سپاه | |||||
که آمد بکین رستم پیلتن | بایران بزرگان شدند انجمن | |||||
ورازاد را سر بریدند خوار | برآورده از مرز توران دمار | |||||
سپه را سراسر بهم بر زدند | ببوم و برش آتش اندر زدند | ۱۳۰ | ||||
چو بشنید افراسیاب این سخن | غمی گشت از آن گفتهای کهن |
۲۲۲