این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
سیاوش گرفتش دوال کمر | نمودش زبازو فرّخ هنر | |||||
ززین برگرفتش بمیدان فگند | نیازش نیآمد بگرز وکمند | |||||
وز آنپس بپیچید سوی دمور | گرفتش بر وگردن او بزور | |||||
چنان خوارش از پشت زین برگرفت | که ماندند گردنکشان پر شکفت | |||||
چنان پیش گرسیوز آورد خوش | تو گفتی یکی مرغ دارد بکش | ۲۰۱۰ | ||||
فرود آمد از اسپ وبکشاد دست | پر از خنده بر تخت زرّین نشست | |||||
برآشفت گرسیوز از کار اوی | غمی شد دلش زرد رخسار اوی | |||||
وز آن تخت زرّین بایوان شدند | تو گفتی که بر اوج کیوان شدند | |||||
نشستند یکهفته با رود ومی | همه نامداران فرخنده پی | |||||
بهشتم برفتن بکردند ساز | سیاوش همه هرچه بودش براز | ۲۰۱۵ | ||||
یکی نامه بنوشتتت نزدیک شاه | چر از لابه وپرسش نیکخواه | |||||
وز آنپس مر اورا بسی هدیه داد | برفتند ار آن شهر آباد شاد | |||||
فراوان بگفتند با یکدگر | از آن پر هنر شاه وآن بوم وبر | |||||
چنین گفت گرسیوز کینه جوی | که مارا بد آمد از ایران بروی | |||||
یکی مردرا شاه از ایران بخواند | که از ننگ مارا بخون در نشاند | ۲۰۲۰ | ||||
دو شیر ژیان چون دمور وگروی | که بودند گردان برخاشجوی | |||||
چنان خوار وبیکار نشتند وزار | بچنگال ناپاک دل یک سوار | |||||
سرانجام ازین نگذراند سخن | نه سر راست این کار اورا نه بن |
بازگشتن گرسیوز وبدگوی کردن پیش افراسیاب
چنین تا بدرگاه افراسیاب | برفت ونکرد ایچ آرام وخواب | |||||
چو نزدیک سالار توران سپاه | رسید وبپرسید هر گونه شاه | ۲۰۲۵ | ||||
فراوان سخن گفت ونامه بداد | بخواند وبخندید وزو گشت شاد | |||||
نگه کرد گرسیوز نامدار | بدآن تازه رخسارهٔ شهریار |
۱۸۴