این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بنوک سنان وبتیر وکمان | عنان تاب وآورد کن یکزمان | |||||
ببر زد سیاوش بدین کار دست | بزین اندر آمد زتخت نشست | |||||
زره را بهم بر ببستند پنج | که از یک زره بر رسیدی برنج | |||||
نهادند بر طرف آوردگاه | نظاره بروبر زهر سو سپاه | |||||
سیاوش یکی نیزهٔ شاهوار | کجا داشتی از پدر یادگار | ۱۹۶۰ | ||||
که در جنگ مازندران داشتی | بنخچیر بر شیر بگذاشتی | |||||
بآوردگه رفت نیزه بدست | عنانرا بپیچید چون پیل مست | |||||
بزد نیزه وبر گرفت آن زره | زره را نماند ایچ بند وگره | |||||
از آورد نیزه برآورد راست | زرهرا بینداخت هر سو که خواست | |||||
سواران وگرسیوز رزم ساز | برفتند با نیزهای دراز | ۱۹۶۵ | ||||
فراوان بگشتند گرد زره | زمیدان زره بر نشد یک گره | |||||
سیاوش سپر خواست گیلی چهار | دو چوبین دگر زآهن آبدار | |||||
کمان خواست با تیزهای خدنگ | شش اندر میان ویکی را بچنگ | |||||
یکی در کمان راند وبیفشارد ران | نظاره بگردش سپاه گران | |||||
بر آن چار چوبین وزآهن سپر | گذر کرد تیر شه نامور | ۱۹۷۰ | ||||
بزد هم بدآن گونه سه چوبه تیر | برو آفرین خواند برنا وپیر | |||||
از آنها یکی بی گذاره نماند | همی هر کسی نام یزدان بخواند | |||||
بدو گفت گرسیوز ای شهریار | به ایران وتوران ترا نیست یار | |||||
بیآ تا من وتو بآوردگاه | بتازیم هر دو به پیش سپاه | |||||
بگیریم هر دو دوال کمر | بکردار خنگی دو پرخاشخر | ۱۹۷۵ | ||||
زترکان مرا نیست همتا یکی | چو اسپم نبینی از اسپان بسی | |||||
به ایران همان نیست همتای تو | هم آورد تو یا ببالای تو | |||||
گرایدون که بردارمت من ززین | ترا ناگهان بر زنم بر زمین | |||||
چنان دان که از تو تناورترم | باسپ وبمیدان دلاورترم | |||||
وگر تو مرا بر نهی بر زمین | نگردم بجائی که جویند کین | ۱۹۸۰ |
۱۸۲