این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بگیرد همه سربسر کشورم | زکارش بد آید همی بر سرم | ۱۵۸۵ | ||||
کنون باورم شد که او این بگفت | که گردون گردان چه دارد نهفت | |||||
ازین دو نژاده یکی شهریار | بیآید بگیرد جهان در کنار | |||||
بتوران نماند بر وبوم درست | کلاه من اندازه گیرد نخست | |||||
چرا کشت باید درختی بدست | که بارش بود زهر وبیخش چیست | |||||
زکاؤس واز تخم افراسیاب | چو آتش بود تیز با موج آب | ۱۵۹۰ | ||||
ندانم بتوران گر آید بمهر | وگر سوی ایران کند پاک چهر | |||||
چرا برگمان زهر باید چشید | دم مار خیره چه باید گزید | |||||
بدارمش چندان که ایدر بود | مرا او بجای برادر بود | |||||
چو زایدر کند سوی ایران گذر | بخوبی بیآرایم اورا سفر | |||||
فرستم بنیکی بنزد پدر | چنان چون پسندد همی دادگر | ۱۵۹۵ | ||||
بدو گفت پیران کای شهریار | دلت را بدین کار غمگین مدار | |||||
کسی کز نژاد سیاوش بود | خردمند وبیدار وخامش بود | |||||
بگفت ستاره شمر مگرو ایج | خرد گیر وکار سیاوش بسیچ | |||||
ازین دو نژاده یکی نامور | بیآید برآرد بخورشید سر | |||||
به ایران وتوران بود شهریار | دو کشور برآساید از کارزار | ۱۶۰۰ | ||||
زتخم فریدون واز کیقباد | فروزدنه تر زین نیابی نژاد | |||||
وگر خود جز این راز دارد سپهر | نیفزایدش هم باندیشه مهر | |||||
بخواهد بدن بی گمان بودنی | نکاهد بپرهیز افزودنی | |||||
نگه کن که یان کار فرّخ بود | زبخت آنچه پرسی تو پاسخ بود | |||||
بپیران چنین گفت پس شهریار | که رای تو بر بد نیآید بکار | ۱۶۰۵ | ||||
بفرمان ورای تو کردم سخن | تو رو هر چه خوانی بخوبی بکن | |||||
دو تا گشت پیران وبردش نماز | بسی آفرین کرد وبرگشت باز | |||||
بنزد سیاوش خرامید زود | بدو بر شمرد آن کجا رفته بود | |||||
نشستند شادان همه شب بهم | بباده بشستند جانرا زغم |
۱۶۶