برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۶۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  سواران عنانرا کشیدند نرم نکردند از آنپس یکی اسپ گرم  
  یکی گوی ترکان بینداختند بکردار آتش همی تاختند  
  سپهبد چو آواز ترکان شنود بدانست که آن پهلوانی چه بود  
  چنین گفت پس شاه توران سپاه که گفتست با من یکی نیک خواه  
  که اورا زگیتی کسی نیست جفت بتیر وکمان وببرّ وبسفت  ۱۴۵۰
  سیاوش چو گفتار مهتر شنید زقربان کمان کیان برکشید  
  سپهبد کمان خواست تا بنگرد یکی بر گراید که فرمان برد  
  کمانرا نگه کرد خیره بماند بسی آفرین بزرگان بخواند  
  بگرسیوز تیغ زن داد مه که خانه بمال وبر آور بزه  
  بکوشید تا بر زه آرد کمان نیآمد بزه طیره شد ترک از آن  ۱۴۵۵
  ازو شاه بستد بزانو نشست بمالیر خانه کمانرا بدست  
  بزه کرد خندان بدو گفت شه که اینت کمان با جوانی بزه  
  مرا نیز روز جوانی کمان چنین بود واکنون دگر شد زمان  
  به ایران وتوران کسی این بچنگ نیارد گرفتن بهنگام جنگ  
  بر ویال وکتف سیاوش جزین نخواهد کمان نیز بر پشت زین  ۱۴۶۰
  نشانه نهادند بر اسپریس سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس  
  نشست از بر بادپای چو دیو بیفشرد ران وبیآمد غریو  
  یکی تیر زد بر میان نشان نهاده بدو چشم گردنکشان  
  خدنگی دگر بار هم چار پرّ بچرخ اندرون راند وبکشاد برّ  
  نشانه دو باره بیک تاختن مغربل ببود اندر انداختن  ۱۴۶۵
  عنانرا بپیچید بر دست راست بزد بار دیگر بر آنسو که خواست  
  کمانرا بزه بر ببازو فگند بیآمد بر شهریار بلند  
  فرود آمد وشاه بر پای خاست هنر گفت بر گوهرت بر گواست  
  وز آنجایگه سوی کاخ بلند برفتند شادان دل وارجمند  
  نشستند خوان ومی آراستند سزاوار رامشگران خواستند  
۱۶۰