برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۶۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

دیدن سیاوش افراسیابرا

  چو شد نزد افراسیاب آگهی که آمد سیاوخش با فرّهی  
  پیاده بکوی آمد افراسیاب از ایوان میان بسته سر پر شتاب  
  سیاوش چو اورا پیاده بدید پیاده شد از اشپ وپیشش دوید  
  گرفتند مر یکدگررا به بر بسی بوسه دادند بر چشم وسر  
  وز آنپس چنین گفت افراسیاب که بد در جهان اندر آمد بخواب  ۱۳۵۵
  ازین پس نه آشوب خیزد زجنگ به آبشخور آیند میش وپلنگ  
  برآشفت گیتی زتور دلیر کنون روی کشور شد از جنگ سیر  
  دو کشور همه ساله پر شور بود جهانرا دل از آشتی دور بود  
  بتو رام گردد زمانه کنون برآساید از جنگ واز جوش خون  
  کنون شهر توران ترا بنده اند همه دل بمهر تو آگنده اند  ۱۳۶۰
  مرا چیز با جان ودل پیش تست سپهبد بتن وبجان خویش تست  
  پدروار پیش تو مهر آورد بخندان همی تیز چهر آورد  
  سیاوش بدو آفرین کرد سخت که از تو بگیتی میفتاد بخت  
  سپاس از خدای جهان آفرین کزویست آرام وپرخاش وکین  
  سپهدار دست سیاوش بدست بیآمد بتخت کئی بر نشست  ۱۳۶۵
  بروی سیاوش نگه کرد وگفت که اینرا بگیتی ندانیم جفت  
  نه زین گونه مردم بود در جهان چنین روی وبالا وفرّ مهان  
  وز آنپس بپیران چنین گفت رد که کاؤس پیرست واندک خرد  
  که بشکیبد از روی چون این پسر بدین برز بالا وچندین هنر  
  مرا دیده در خواب دیدار او بمانده دلم خیره در کار او  ۱۳۷۰
  که فرزند باشد کسیرا چنین دو دیده بگرداند اندر زمین  
  از ایوانها پس یمی برگزید همه کاخ زربفتها گسترید  
  یکی تخت زرّین نهادند پیش همه پایها چون سر گاومیش  
۱۵۶