برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۵۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  بهر منزلی ساخته خوردنی خورشها وگسترده گستردنی  
  چنین تا بقنجاق تاشی براند فرود آمد آنجا وچندی بماند  
  وزین رو چو طوس اندر آمد ببلخ بگفتند با وی سخنهای تلخ  
  که شد پور فرخنده کاؤس شاه که شد نزد سالار توران سپاه  
  سپهرا یکایک همه باز خواند وز آنجا بدرگاه کاؤس راند  ۱۲۸۰
  ازین آگهی شد رخ شاه زرد بنالید وبر زد یکی باد سرد  
  شدش دل پر آتش دو دیده پر آب زخشم سیاوش وافراسیاب  
  که تا چون شود گشت گردان سپهر بود چرخ با او بکین یا بمهر  
  دل وجنگ وکینرا بیکسو نهاد وز آنپس نکرد او زپیکار یاد  
  پس آگاهی آمد به افراسیاب که آمد سیاوش ازین روی آب  ۱۲۸۵
  بدین مرز لشکر فرود آورید فرستادهٔ او بدرگه رسید  
  بفرمود اورا پذیره شدن همه سرکشان با تبیره شدن  
  زخویشان گزین کرد پیران هزار پذیره شدنرا بیآراست کار  
  سپهرا همه داد برگ ونوید بیآراست پس چار پیل سپید  
  یکی بر نهادند پیروزه تخت درفش درفشان بسان درخت  ۱۲۹۰
  سرش ماه زرّین وبومش بنفش بزر بافته بر میان درفش  
  ابا تخت زرّین سه پیل دگر بدیبا بیآراسته سر بسر  
  صد اسپ گرانمایه با زین زر بزرّ اندرون چند گونه گهر  
  سپاهی بدآن سان که گفتی سپهر بیآراست روی زمینرا بمهر  
  سیاوش چو بشنید که آمد سپاه پذیره شدنرا بیآراست راه  ۱۲۹۵
  درفش سپهدار پیران بدید خروشیدن پیل واسپان شنید  
  بشد تیز وبگرفتش اندر کنار بپرسیدش از شهر واز شهریار  
  بدو گفت که ای پهلوان سپاه چرا رنجه کردی روانرا براه  
  همه بر دل اندیشه بد کز نخست ببیند دو چشمم ترا تندرست  
  ببوسید پیران سر وپای او همان خوب چهر دلارای او  ۱۳۰۰
۱۵۳