این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
چو کشور سراسر بپرداختند | گروگان وآن هدیها ساختند | |||||
همه موبدان آن نمودند راه | که ما بازگردیم ازین رزمگاه | |||||
ورا گر زبهر فزونیست جنگ | چو گنج آمد وکشور اورا بچنگ | |||||
چه باید همی خیره خون ریختن | چنین کین بدل اندر آویختن | |||||
سری کش نباشد زمغز آگهی | نه از بدتری باز داند بهی | ۱۰۹۰ | ||||
قباد آمد ورفت وگیتی سپرد | وز این پس همه رفته باید شمرد | |||||
پسندش نیآمد همی کار من | بکوشد برنج وبه آزار من | |||||
بخیره همی جنگ فرمایدم | بترسم که سوگند بگزایدم | |||||
همی سر زیزدان نباید کشید | زکار نیگان نباید رمید | |||||
دو گیتی همی برد خواهد زمن | بمانم بکام دل آهرمن | ۱۰۹۵ | ||||
وزآنپس که داند کز آن کارزار | کرا بر کشد گردش روزگار | |||||
نزادی مرا کاشکی مادرم | وگر زاد مرگ آمیدی بر سرم | |||||
که چندین بلاها بباید کشید | فراوان غم ورنج | |||||
درختیست این برکشیده بلند | که بارش همه زهر وبرگش گزند | |||||
برین گونه پیمان که من کرده ام | بیزدان وسوگندها خورده ام | ۱۱۰۰ | ||||
اگر سر بگردانم از راستی | فراز آید از هر سوی کاستی | |||||
زبان برکشابند هر کس ببد | بهر جای بر من چنان چون سزد | |||||
پراگنده شد در جهان این سخن | که با شاه ترکان فگندیم بن | |||||
بکین بازگشتن همیدون زدین | کشیدن سر از آسمان وزمین | |||||
چنین کی پسندد بمن کردگار | کجا بر دهد گردش روزگار | ۱۱۰۵ | ||||
شوم گوشهٔ جویم اندر جهان | که نامم زکاؤس گردد نهان | |||||
که روشن زمانه برآنسان بود | که فرمان ورای جهانیان بود | |||||
تو ای نامور زنگهٔ شاوران | بیآرای تنرا برنج گران | |||||
برو تا بدرگاه افراسیاب | درنگی مباش ومه سر بخواب | |||||
گروگان واین خواسته هر چه هست | زدینار واز گنج وجای نشست | ۱۱۰۰ |
۱۴۵