برگه:Shahnameh-Jules Mohl-02.pdf/۱۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  تن آسانی خویش جستی درین نه افزوش تاج وتخت ونگین  
  تو ایدر بمان تا سپهدار طوس ببندد درین کار بر پیل کوی  
  من اکنون هیونی فرستم ببلخ ابا نامه وبا سخنهای تلخ  
  سیاوش اگر سر زفرمان من به پیچد نیآید به پیمان  ۱۰۲۰
  بطوس سپهبد سپارد سپاه خود وویژگان بتز گردد زراه  
  به بیند زمن هرچه اندر خورست گر اورا چنین داوری در سرست  
  نخوانم ترا زین سپس نیز یار نخواهم که مارا کنی کارزار  
  غمی گشت رستم به آواز گفت که گردون سر من نیارد نهفت  
  اگر طوس جنگی ترا رستم است چنان داد که رستم بگیتی کمست  ۱۰۲۵
  بگفت این وبیرون شد از پیش اوی پر از خشم جان گشته بی رنگ روی  
  ابا لشکر خویش برگشت ورفت سوی سیستان روی بنهاد تفت  
  هم اندر زمان طوسرا خواند شاه بفرمود لشکر کشیدن براه  
  چو بیرون شد از پیش کاؤس طوس بفرمود تا لشکر وبوق وکوس  
  بسازند وآرایش ره کنند دلی ورای از آرام کوته کنند  ۱۰۳۰

پاسخ نامهٔ سیاوش از کاؤس

  هیونی بیآراست کاؤس شاه بفرمود تا بازگردد براه  
  نویسندهٔ نامه را پیش خواند بر تخت خویشش بکرسی نشاند  
  یکی نامه بنوشت پر خشم وجنگ زبان تیز ورخساره چون باده رنگ  
  نخست آفرین کرد بر کردگار خداوند آرامش وکارزار  
  خداوند بهرام وکیوان وماه خداوند نیک وبد وفرّ وگاه  ۱۰۳۵
  بفرمان اویست گردان سپهر ازو باز گسترده هرجای مهر  
  ترا ای جوان تن درستی وبخت همیشه بماناد با تاج وتخت  
  اگر بر دلت رای من تیره گشت زخواب جوانی سرت خیره گشت  
۱۴۲