این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
گزین کرد از آن نامداران سوار | دلیران جنگی ده ودو هزار | |||||
همه پهلی پارس وکوج وبلوج | زگیلان جنگی ودشت سروج | ۶۵۰ | ||||
سپرور پیاده ده ودو هزار | گزین کرد شاه از در کارزار | |||||
ازیشان هر آنکس که گو زاده بود | دلیر وخردمند وآزاده بود | |||||
ببالا وسال سیاوش بدند | خردمند وبیدار وخامش بدند | |||||
زگردان جنگ ونام آوران | چو بهرام وچون زنگهٔ شاوران | |||||
همان پنج موبد از ایرانیان | برافراخته اختر کاویان | ۶۵۵ | ||||
بفرمود تا حله بیرون شدند | زپهلو سوی دشت وهامون شدند | |||||
تو گفتیکه اندر زمین جای نیست | که بر خاک جز نعل را پای نیست | |||||
سر اندر سپهر اختر کاویان | چو ماه درخشنده اندر میان | |||||
زپهلو برون رفت کاؤس شاه | یکی تیز برگشت گرد سپاه | |||||
سپه دید آراسته چون عروس | به پیلان جنگی وآوای کوس | ۶۶۰ | ||||
بسی آفرین کرد پرمایه کی | که ای نامداران فرخنده پی | |||||
مبادا بجز بخت همراه تان | شده تیره دیدار بدخواه تان | |||||
بنیک اختر وتندرستی شدن | به پیروزی وشاد باز آمدن | |||||
سپهدار نو کوس بر پیل بست | بگردان فرمود وخود بر نشست | |||||
دو دیده پر از آب کاؤس شاه | همی رفت یکروز با او براه | ۶۶۵ | ||||
سرانجام مر یکدگر را کنار | گرفتند هر دو چو ابر بهار | |||||
زدیده همی خون فرو ریختند | بزاری خروشی برانگیختند | |||||
گواهی همی داد دل بر شدن | که دیدار از آنپس نخواهد بدن | |||||
چنین است کردار گردنده دهر | گهی نوش بار آورد گاه زهر | |||||
سوی گاه بنهاد کاؤس روی | سیاوخش با لشکر جنگ جوی | ۶۷۰ | ||||
سپهرا سوی زابلستان کشید | ابا پیل تن سوی دستان کشید | |||||
همی بود یکباه با رود ومی | بنزدیک دستان فرخنده پی | |||||
گهی با تهمتن بدی می بدست | گهی با زواره گزیدی نشست |
۱۲۶