این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
که با شاه توران بجویم نبرد | سر سرکشان اندر آرم بگرد | |||||
چنین بود رای جهان آفرین | که او جان سپارد بتوران زمین | |||||
برای وبه اندیشهٔ نابکار | کجا باز گردد برو روزگار | |||||
بدین کار همداستان شد پدر | که بندد بدین کین سیاوش کمر | ۶۳۰ | ||||
ازو شادمان گشت وبنواختش | بنوئی یکی پایگاه ساختش | |||||
بدو گفت گنج پدر پیش تست | تو گوئی سپه سربسر خویش تست | |||||
گو پیلتن را بر خویش خواند | بسی داستانهای نیکو براند | |||||
بدو گفت همزور تو پیل نیست | همانندهٔ دست تو نیل نیست | |||||
سیاوش بیآمد کمر بر میان | سخن گفت با من چو شیر ژیان | ۶۳۵ | ||||
زگیتی هنرمند وخامش توئی | که پروردگار سیاوش توئی | |||||
چو آهن ببندد بکان گهر | کشاده شود چون تو بستی کمر | |||||
بخواهد همی جنگ افراسیاب | تو با او برو روی ازو بر متاب | |||||
چو بیدار باشی تو خواب آیدم | چو آرام یابی شتاب آیدم | |||||
جهان ایمن از تیر وشمشیر تست | سر ماه با چرخ در زیر تست | ۶۴۰ | ||||
تهمتن بدو گفت من بنده ام | سخن هرچه گوئی سراینده ام | |||||
سیاوش پناه روان من است | سر تاج او آسمان من است | |||||
چو بشنید ازو آفرین کرد وگفت | که با جان پاکت خرد باد جفت |
لشکر کشیدن سیاوش
برآمد خروشیدن بوق وکوس | بیآمد سپهبد سرافراز طوس | |||||
بدرگاه بر انجمن شد سپاه | در گنج دینار بکشاد شاه | ۶۴۵ | ||||
زشمشیر وگرز وکلاه وکمر | همان خود ودرع وسنان وسپر | |||||
بگنجی که بد جامهٔ نابرید | فرستاد نزد سیاوش کلید | |||||
که بر خان وبر خواسته کدخدای | توئی ساز کن تا چو آیدت رای |
۱۲۵