این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
جهانرا بسی هست از آنسان بیاد | بسی داغ بر جان هرکس نهاد | |||||
کرا در جهان هست هوش وخرد | کجا او فریب زمانه خورد | |||||
چو ایرانیان زین خبر یافتند | بر آن آتش غم همان تافتند | ۱۳۹۵ | ||||
وز آن روی هومان بتوران رسید | بگفت او به افراسیاب آن چه دید | |||||
ازو مانده بد شاه توران شکفت | وز آن کار اندازها بر گرفت |
آگاهی یافتن مادر از کشته شدن سهراب
غریو آمد از شهر توران زمین | که سهراب ششد کشته بر دست کین | |||||
خبر زو بشاه سمنگان رسید | همه جامه بر خویشتن بر درید | |||||
بمادر خبر شد که سهراب گرد | بتیغ پدر خسته گشت وبمرد | ۱۴۰۰ | ||||
بزد چنگ وبدرید پیراهنش | درخشان شد آن لعل زیبا تنش | |||||
برآورد بانگ وغریو وخروش | زمان تا زمان او همی شد زهوش | |||||
مر آن زلف چون تابداده کمند | بر انگشت پیچد واز بن بکند | |||||
زرخ مچیکیدش فرود آب خون | زمان تا زمان اندر آمد نگون | |||||
همی خاک تیره بسر برفگند | بدندان همه گشت بازو بکند | ۱۴۰۵ | ||||
بسر بر فگند آتش وبر فروخت | همه روی وموی سیاهش بسوخت | |||||
همی گفت که ای جان مادر کنون | کجائی سرشته بخاک اندرون | |||||
چو چشمش بره بود گفتم مگر | بیایم زفرزند ورستم خبر | |||||
گمانم چنان بود گفتم کنون | بگشتی بگرد جهان اندرون | |||||
پدررا همی جستی ویافتی | کنون بآمدن تیز بشتافتی | ۱۴۱۰ | ||||
چو دانستم ای پور که آید خبر | که رستم دریدت بخنجر جگر | |||||
دریغش نیآمد برآن روی تو | بر آن برز بالا وآن موی تو | |||||
بر آن گردگاهش نیآمد دریغ | که بدرید رستم مر آنرا بتیغ | |||||
بپرورده بودم تنت را بناز | ببر بر بروز وشبان دراز |
۹۵