این برگ همسنجی شدهاست.
بکین جستن از دشت آوردگاه | برآرم بخورشید گرد سپاه | |||||
از آن انجمن کس ندارم بممرد | کجا جست بازنده با من نبرد | |||||
بفرمود تا قارن رزم جوی | زپهلو بدشت اندر آورد روی | |||||
سراپردة شاه بیرون کشید | درفش همایون بهامون کشید | ۸۰۵ | ||||
همی رفت لشکر گروها گروه | چو دریا بجوشید هامون و کوه | |||||
چندان تیره شد روز روشن زگرد | تو گفتی که خورشید شد لاجورد | |||||
زلشکر برآمد سراسر خروش | همی کر شده مردم تیز گوش | |||||
خروشیدن تازی اسپان زدشت | زبانگ تبیره همی برگذشت | |||||
زلشکر گه پهلوان بر دو میل | کشیده دو رویه رده ژنده پیل | ۸۱۰ | ||||
از آن شصت بر پشت شان تخت زر | بزر اندرون چند گونه گهر | |||||
چو سیصد بنه بر نهادند باز | چو سیصد همان از در کارزار | |||||
همه زیر برگستوان اندرون | نبدشان بجز چشم از آهن برون | |||||
سراپردة شاه بیرون زدند | ز تمیشه لشکر بهامون شدند | |||||
سپهدار چون قارن کینه دار | سواران جنگی چو سیصد هزار | ۸۱۵ | ||||
همه نامداران و جوشن وران | برفتند با گرزهای گران | |||||
دلیران یکایک چو شیر ژیان | همه بسته بر کین ایرج میان | |||||
به پیش اندرون کاویانی درفش | بچنگ اندرون تیغ های بنفش | |||||
منوچهر با قارن پیلتن | برون آمد از بیشة نارون | |||||
بیآمد به پیش سپه برگذشت | بیآراست لشکر برآن پهن دشت | ۸۲۰ | ||||
چپ لشکرشرا بگرشاسپ داد | ابر میمنه سام یل با قباد | |||||
رده برکشیدند هر دو سپاه | منوچهر با سرو در قلب گاه | |||||
همی تافت چون مه میان گروه | و یا مهر تابان برافراز کوه | |||||
سپهکش چو قارن ممبارز چو سام | همی برکشیدند حسام از نیام | |||||
طلایه به پیش اندرون چون قباد | کمینور چو گرد تلیمان نژاد | ۸۲۵ | ||||
یکی لشکر آراسته چون عروس | بشیران جنگی و آوای کوس |
۹۲