این برگ همسنجی شدهاست.
بفرمود تا پیش او آمدند | همه با دلی کینه جو آمدند | ۶۳۵ | ||||
بشاهی برو آفرین خواندند | زبرجد بتاجش برافشاندند | |||||
بجشن نو آئین و روز بزرگ | شده در جهان میش هراه گرگ | |||||
سپهدار چون قارن کاوگان | سپه کش چو شیروی شیر ژیان | |||||
چو گرشاسب گردنکش تیغ زن | چو سام نریمان یل انجمن | |||||
قباد و چو کشواد زرّین کلاه | بسی نامداران گیتی پناه | ۶۴۰ | ||||
چو شد ساخته کار لشکر همه | برآمد سر شهریار از رمه |
آگاهی شدن سلم و تور از منوچهر
بسلم و بتور آمد این آگهی | که شد روشن آن تخت شاهنشهی | |||||
دل هر دو بیداد شد پر نهیب | که اختر همی رفت سوی نشیب | |||||
نشستند هر دو پر اندیشگان | شده تیره روز جفاپیشگان | |||||
یکایک بر آن رای شان شد درست | کز آن روی شان چاره بایست جست | ۶۴۵ | ||||
که سوی فریدون فرستند کس | بپوزش کجا چاره این بود و بس | |||||
بجستند از آن انجمن هر دو آن | یکی پاک دل مرد چیره زبان | |||||
بدآن مرد با رای و با هوش و شرم | بگفتند بالا ببسپار گرم | |||||
در گنج خاور کشادند باز | چو دیدند هول نشیب از فراز | |||||
زگنج کهن تاج زر خواستند | همه پشت پیلان بیآراستند | ۶۵۰ | ||||
برگردونها بر چه مشک و عنبر | چه دیبا و دینار و چه خزّ و حریر | |||||
ابا پیل گردنکش ورنگ و بوی | زخاور به ایران نهادند روی | |||||
هر آنکس که بد بر در شهریار | یکایک فرستادشان یادگار | |||||
چو پردخته شان شد دل از خواسته | فرستاده آمد بر آراسته | |||||
بدادند نزد فریدون پیام | نخست از جهاندار بردند نام | ۶۵۵ | ||||
که جاوید باد آفریدون گرد | که فرّ کنی ایزد او را سپرد | |||||
سرش سبز باد وقتش ارجمند | منش برگذشته زچرخ بلند |
۸۵