برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  بسلم اندرون جست زاختر نشان نبودش مگر مشتری با گمان  
  دگر طالع تور فرخنده شیر خداوند خورشید سعد دلیر  
  چو کرد اختر فرخ ایرج نگاه کشف دید طالع خداوند ماه  ۲۸۵
  از اختر بدیشان نشانی نمود که آشوبش و جنگی بایست بود  
  شد اندوهگین شاه چون آن بدید یکی بادِ سرد از جگر بر کشید  
  به ایرج برآشفته دیدش سپهر نبُد سازگاریش با او بمهر  
  به اندیشهٔ پور روشن روان نبُد جز باندیشهٔ بد گمان  

بخش کردن فریدون جهان را بر پسران

  نهفته چو بیرون کشید از نهان بسه بهر کرد آفریدون جهان  ۲۹۰
  یکی روم و خاور دگر ترک و چین سوم دشت گردانِ ایران زمین  
  نخستین بسلم اندرون بنگرید همه روم و خاور مر او را گزید  
  بفرمود تا لشکری بر کشید گرازان سوی خاور اندر کشید  
  بتخت کیان اندر آورد پای همی خواندندیش خاور خدای  
  دگر تور را داد توران زمین ورا کرد سالار ترکان و چین  ۲۹۵
  یکی لشکری نام زد کرد شاه کشید انگهی تور لشکر براه  
  بیامد به تخت کئی برنشست کمر بر میان بست و بکشاد دست  
  بزرگان برو گوهر افشاندند جهان پاک توران شهش خواندند  
  پس آنگه نیابت به ایرج رسید مر او را پدر شهر ایران گزید  
  هم ایران و هم دشت نیزه‌وران همان تخت شاهی و تاج سران  ۳۰۰
  بدو داد کو را سزا دید تاج همان تیغ و مُهر و همان تختِ عاج  
  سرانرا که بُد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خواندند ایران خدای  
  نشستند هر سه بآرام شاد چنان مرزبانانِ خسرونژاد  
۷۰