برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۷۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  عماری بپشت هیونان مست چنان مون بود ساز و آئین ببست  ۲۳۵
  ابا مال و با خواسته شاهوار همیشه بکار اندرون نیک‌بار  
  به سوی فریدون نهادند روی جوانانِ بیداردل راه جوی  

آزمودن فریدون پسران خود را

  چو از باز گردیدنِ این سه شاه شد آگه فریدون بیامد براه  
  ز دل‌شان همی خواست کاگه شود ز بدها گمانیش کوته شود  
  بیامد بسانِ یکی اژدها کزو شیر گفتی نیابد رها  ۲۴۰
  خروشان و جوشان بجوش اندرون همی از دهانش آتش آمد برون  
  چو هر سه پسر را بنزدیک دید بگرد اندرون کوه تاریک دید  
  برانگیخت گرد و برآورد جوش جهان گشت از آوازِ او پرخروش  
  بیامد دوان سوی مهتر پسر که او بود پرمایه و تاجور  
  پسر گفت با اژدها روی جنگ نه بیند خرد یافته مردِ هنگ  ۲۴۵
  سبک پشت بنمود و بگریخت زوی پدر زی برادرش بنهاد روی  
  میانه برادر چو او را بدید کمان را بزه کرد و اندر کشید  
  چنین گفت اگر کارزارست کار چه شیر دمنده چه جنگی سوار  
  چو کهتر پسر نزد ایشان رسید خروشید کان اژدها را بدید  
  بدو گفت کز پیش ما باز شو پلنگی تو بر راهِ شیران مرو  ۲۵۰
  گرت نام شاه آفریدون بگوش رسید است با ما بدین‌سان مکوش  
  که فرزند اوئیم هر سه پسر همه گرزداران پرخاش خر  
  گر از راه بی‌راه یکسو شوی و گر نه نهمت افسرِ بد خوئی  
  فریدونِ فرّخ چو بشنید و دید هنرها بدانست و شد ناپدید  
  برفت و بیامد پدروار پیش چنان چون سزاید بآئین و کیش  ۲۵۵
  ابا کوس و باژنده پیلانِ مست همان گرزهٔ گاو پیگر بدست  
  بزرگانِ لشکر پس پشت اوی جهان آمده پاک در مشت اوی  
۶۸