برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  فرود اورید اندران کاخ‌شان چو شب روز شد کرد گستاخ‌شان  
  سه دختر چنان چون فریدون بگفت سپهبد برون آورید از نهفت  ۱۹۰
  بدیدار هر سه چو تابنده ماه نشایست کردن بدیشان نگاه  
  نشستند هر سه بران هم نشان که گفتش فریدون بگردن‌کشان  
  ازین سه گرانمایه پرسید مِه کزین سه ستاره کدام است کِه  
  میانه کدام است و مهتر کدام بباید برین گونه‌تان برد نام  
  بگفتند زان گونه کاموختند سبک چشم نیرنگ بر دوختند  ۱۹۵
  شگفتی فرو ماند سرو یمن همیدون دلیرانِ آن انجمن  
  بدانست شاهِ گرانمایه زود کز آمیختن رنگ نامدش سود  
  چنین گفت آری همین است ره کهین را بکه داد و مه را بمه  
  بدانگه که پیوسته شد کارشان بهم در کشیدند بازارِشان  
  سه افسرور از پیش سه تاجور رخان‌شان پر از خوی ز شرم پدر  ۲۰۰
  سوی خانه رفتند با ناز و شرم پر از رنگ رخ لب پر آوای نرم  

افسونگری آزمودن سرو بر پسران فریدون

  سرِ تازیان سرو شاهِ یمن می آورد و می خواره کرد انجمن  
  برامش بیاراست بگشاد لب همی بود تا تیره‌تر گشت شب  
  سه پورِ فریدون سه داماد اوی بخوردند می هر سه بر یاد اوی  
  بدانگه که می چیره شد بر خرد کجا خواب و آسایش اندر خورد  ۲۰۵
  سبک بر سر آبگیر گلاب بفرمودشان ساختن جای خواب  
  بپالیز زیر گل افشان درخت بخفت این سه آزادهٔ نیکبخت  
  سر تازیان شاه افسونگران یکی چاره اندیشه کرد اندران  
  برون آمد از گلشنِ خسروی بیاراست آرایش جادوی  
۶۶