این برگ همسنجی شدهاست.
طهمورث
پادشاهی طهمورث دیوبند سی سال بود
پسر بد مر او را یکی هوشمند | گرانمایه طهمورث دیوبند | |||||
بیآمد به تخت پدر برنشست | بشاهی کمر بر میان بر به بست | |||||
همه موبدانرا ز لشکر بخواند | بچربی چه مایه سخنها براند | |||||
چنین گفت که امروز این تخت و گاه | مرا زیبد و تاج و گرز و کلاه | |||||
جهان از بدیها بشویم برای | پس آنگه زگیتی کنم گرد پای | ۵ | ||||
ز هر جای کوته کنم دست دیو | که من بود خواهم جهان را خدیو | |||||
هر آن چیز که اندر جهان سودمند | کنم آشکارا گشایم ز بند | |||||
پس از پشت میش و بره پشم و موی | برید و برشتن نهادند روی | |||||
بکوشش از آن کرد پوشش بجای | بگستردنی هم بد او رهنمای | |||||
ز پویندگان هر که بد تیزرو | خورش کردشان سبزه و کاه و جو | ۱۰ | ||||
رمنده ددان را همه بنگرید | سیه گوش و یوز از میان برگزید | |||||
بچاره بیآوردش از دشت و کوه | به بند آمدند آنکه بد زآن گروه | |||||
ز مرغان همان آنکه بد نیک ساز | چو باز و چو شاهین گردنفراز | |||||
بیآورد و آموختن شان گرفت | جهانی بدو ماند اندر شکفت | |||||
بفرمودشان تا نوازند گرم | نخوانند شآن جز باواز نرم | ۱۵ | ||||
چو این کرده شد ماکیان و خروس | کجا برخروشد گه زخم کوس | |||||
بیآورد و یکسر چنان چون سزید | نهفته همه سودمندی گزید | |||||
چنین گفت خدا را نیایش کنید | جهان آفرین را ستایش کنید | |||||
که او دادمان بر ددان دستگاه | ستایش مر او را که بنمود راه |
۲۲