این برگ همسنجی شدهاست.
کی کاؤس
پادشاهی او صد و پنجاه سال بود
آهنگ مازندران کردن کی کاؤس
درخت برومند چون شد بلند | گرایدون که آید برو بر گزند | |||||
شود برگ پژمرده وبیخ سست | سرش سوی پستی گراید نخست | |||||
چو از جایگه بگسلد پای خویش | بشاخی نو آئین دهد جای خویش | |||||
مراورا سپارد گل وبرگ وباغ | بهاری چو کردار روشن چراغ | |||||
اگر شاخ بد خیزد از بیخ نیک | تو با بیخ تندی میآغاز لیک | ۵ | ||||
پدر چون بفرزند ماند جهان | کند آشکارا برو بر نهان | |||||
گر او بفگند فرّ ونام پدر | تو بیگانه خوانش مخوانش پسر | |||||
اگر گم کند راه آموزگار | سزد کو جفا بیند از روزگار | |||||
چنین است رسم سرای کهن | سرش هیچ پیدا نه بینی زبن | |||||
چو رسم بدش باز یابد کسی | سزد گر بگیتی نماند بسی | ۱۰ | ||||
زگفتار فرزانهٔ مرد پیر | سخن بشنو ویک بیک یاد گیر | |||||
چو بگرفت کاؤس گاه پدر | مر اورا جهان بنده شد سر بسر | |||||
زهرگونهٔ گنج آگنده دید | جهان سر بسر پیش خود بنده دید | |||||
همان طوق وهم تخت وهم گوشوار | همان تاج زرّین زبرجد نگار | |||||
همان تازی اسپان آگنده یال | بگیتی ندانست کسرا همال | ۱۵ | ||||
چنان بد که در گلشن زرنگار | همی خورد روزی می خوشگوار | |||||
یکی تخت زرّین بلورینش پای | نشسته برو بر جهان کدخدای | |||||
ابا پهلوانان ایران بهم | همی رای زد شاه بر بیش وکم | |||||
چنین گفت کاندر جهان شاه کیست | گذشته زمن در خور گاه کیست |
۲۴۴