این برگ همسنجی شدهاست.
یکی مشت زد بر سر وگردنش | بخاک اندر افگند لرزان تنش | |||||
بیفتاد وبر جست وبر گفت ازوی | بسوی گله زود بنهاد روی | ۱۲۰ | ||||
بیفشرد ران رستم زورمند | برو تنگتر کرد خمّ کمند | |||||
بیازید چنگال گردی بزور | بیفشرد یکدست بر پشت بور | |||||
نکرد ایچ پشت از فشردن تهی | تو گفتی ندارد همی آگهی | |||||
بدل گفت کین بر نشست منست | کنون کار کردن بدست منست | |||||
برآمد چو باد دمان از برش | بشد تیز گلرنگ زیر اندرش | ۱۲۵ | ||||
زچوبان بپرسید که این اژدها | بچندست واینرا که داند بها | |||||
چنین داد پاسخ که گر رستمی | برو راست کن روی ایران زمی | |||||
مر اینرا بر وبوم ایران بهاست | برین بر تو خواهی جهان کرد راست | |||||
لب رستم از خنده شد چون بسد | چنین گفت نیکی زیزدان سزد | |||||
بزین اندر آورد گلرنگ را | سرش تیز شد کینه وجنگرا | ۱۳۰ | ||||
کشاده زنخ کردش وتیز تگ | بدیدش که دارد دل وزور ورگ | |||||
کشد جوشن وخود وگوپال را | تن پهلوان وبر ویال را | |||||
چنان گشت ابرش که در شب سپند | همی سوختندش زبهر گزند | |||||
چپ وراست گفتی که جادو شدست | به آورد تازنده آهو شدست | |||||
زنخ نرم وکفک افگن ودست کش | سرین گرد وبینا دل وگام خوش | ۱۳۵ | ||||
دل زال زر شد چو خرّم بهار | زرخش نوآئین وفرّخ سوار | |||||
در گنج بکشاد ودینار داد | بر امروز وفردا نیآمدش یاد | |||||
بزد مهره در جام بر پشت پیل | وزو بر شد آواز بر چند میل |
لشکر کشیدن زال سوی افراسیاب
خروشیدن کوس با کرّنای | همان ژنده پیلان وهندی درای | |||||
برآمد ززابلستان رستخیز | زمین مرده را بانگ برزد که خیز | ۱۴۰ | ||||
سپاهی برآمد ززابل برون | چو شیران همه دست شسته بخون |
۲۲۶